معرفی و خلاصه کتاب مغز شما هنگام کار : نوشته: دیوید راک
? آدما در طول روز با کلی اطلاعات و اتفاقها مواجه میشن. این اتفاقا باعث آشفتگی ذهن میشه و تمرکز و عملکرد کاریمون رو تحت تاثیر قرار میده. حالا کتاب «ذهن شما هنگام کار» با دادن کلی راهکار به ما کمک میکنه که وسط اینهمه شلوغیای زندگی بتونیم تمرکزمون رو بیشتر کنیم و عملکرد شغلیمون رو بهبود بدیم.
خلاصه متنی رایگان کتاب مغز شما هنگام کار
کتاب مغز شما به هنگام کار؛ یه کتاب عالی
کتابی که محدودیت های مغز و توانایی اون رو برای اولویت بندی، به خاطر سپردن و به خاطر آوردن اطلاعات بررسی میکنه. اثری که از ۲۵۰ صفحه شاید ۲۰۰ صفحه اش رو واسه خوانش مجدد علامت گذاری کنین. تو نگاه اول شاید کتاب خشکی به نظر برسه ولی اینطوری نیست.
نویسنده؛ آقای دیوید راک از مقایسه های بسیار ساده و درک موقعیت های واقعی استفاده میکنه که این، موضوعات نسبتا پیچیدهای که مطرح میشه رو به سادگی هرچه تمام به مخاطب انتقال میده. یکی از نقطه قوت های کتاب اینه که جناب راک منابع چندین نتیجه گیری رو به شما نشون میده و فقط یه سری توصیه خشک و خالی نمیکنه. اون تحقیقات زیادی رو ذکر میکنه، اما مطالب مهم رو تو چارچوب قرار میده و در مورد مفاهیم عملی نتیجه گیری میکنه.
شاید کتابی که راجع بهش صحبت میکنیم با بقیه کتاب هایی که با موضوعات مشابه خوندین متفاوت باشه
این اثر توسط تاجری نوشته شده که به طور خاص در مورد این موضوع تحقیق کرده تا بفهمه که چطور میتونیم موضوعات و مشکلات روزمرهمون رو تو خانواده، مدرسه، محل کار، روابط بین فردی و غیره حل کنیم. یه کتاب منحصر به فرد و آسون واسه درک واسه درک موضوعاتی از این قبیل که خودمون و شرایط انسانی رو بهتر بشناسیم و یاد بگیریم که چطوری از خودمون انتظارات واقع بینانه داشته باشیم.
با خوندن این کتاب متوجه میشین که چقدر کم به مغز خودتون اهمیت میدین و اون چطور بر شما تاثیر میذاره. محتوای اصلی کتاب اینه که وقتی درگیر ذهن آگاهی یا به قول نویسنده فراشناخت میشیم، میتونیم از این قدرت سود ببریم. راک این ایده رو به صورت استعاری به این صورت بیان میکنه که : توسعه یه کارگردان قوی به نفع ماست. منظورش از کارگردان همون آگاهی شماست.
اما دیوید راک کیه؟
دیوید راک یه مشاور و مربی رهبریه که به شرکت ها تو سراسر جهان مشاوره میده. ایشون سه تا کتاب نوشتن که غیر از کتاب مغز شما به هنگام کار، رهبری آرام و بهترین های شخصی از جمله اون هاست. علاوه بر این، دیوید راک مدیر عامل شرکت ریزالت کوچینگ سیستم ( result coaching system )، یه سازمان مشاوره و مربیگری بین المللی ، عضو هیئت مشاور کالج بینالمللی کسب و کار سی آی ام بی ای ( CIMBA ) و یکی از بنیان گذاران موسسه نورولیدرشیپ (NeuroLeadership ) هم هست.
دیوید الان توی نیویورک زندگی میکنه. اگه میخواین با یه استراتژی ذهنی، تو زندگی پیشرفت کنین و یه کم از شیوه کار این مغز پر رمز و راز سر در بیارین.
چقدر مغز خودتون رو میشناسین؟
چقدر خوب میتونین توصیف کنین که مغزتون وقتی با لپتاپتون کار میکنین یا یه کتاب میخونین یا با یه دوست درحال صحبتین دقیقا چی کار میکنه؟ تو کتاب مغز شما به هنگام کار، نویسنده، دیوید راک با یه بیان ساده از آخرین یافته های علم عصب شناسی بهتون میگه تا کمکتون کنه متوجه بشین مغزتون وقتی دارین فعالیتی انجام میدین، دقیقا چی کار میکنه.
راک میگه : ذهن شما مثل یه تئاتره. استیج( stage ) همون حافظه کوتاه مدت شماست و بوسیله کورتکس ( cortex ) پیشانیتون کنترل میشه. این منطقه درست پشت پیشونی شما قرار داره. روی استیج شما میتونین پنج عملکرد رو اجرا کنین : یادگیری، به خاطر آوردن، به حافظه سپردن، مهار کردن و تصمیم گیری.
واسه این که فعالیت ها تو طول کتاب یادتون بمونه، مخفف خارجکیش رو به خاطر بسپرین : یو آر مایند ( You are mind ). یو ( U ) مخفف آندرستند ( understand ) یا یادگیری، آر ( R ) مخفف ریکال( recall ) یا به خاطر آوردن، ام( M ) مخفف ممورایز( memorize ) یا حفظ کردن، آی ان( I N ) مخفف اینهیبیت ( inhibit) یا مهار کردن و دی ( D ) مخفف دیساید ( Decide ) یا تصمیم گیری. حالا اگه این عملکردها رو به خوبی اجرا نکنین، نمیتونین ازشون تو محل کار بهره ببرین.
علاوه بر اون، واسه این استیج نیاز به بازیگر و تماشاچی هم دارین. تئاتر که بدون بازیگر و مخاطب نمیشه. بازیگرهاتون فعالیتها، وظایف و اطلاعاتی هستن که روشون تمرکز میکنین. این کتاب هم یه بازیگر روی صحنه تئاتر شماست و مخاطبانتون هم سعی میکنن براساس تجربه ها و دانستههای قبلی اون رو واسه خودشون تفسیر و معنی کنن؛ چون تماشاچیها درواقع نقشههای اطلاعاتی هستن که تو حافظه بلندمدت شما وجود دارن.
شما یه نقشه واسه درک اشیای محیط اطرافتون دارین مثلا لپتاپتون، گوشیتون یا میوهای که جلوتون گذاشتن و اون نقشه بهتون کمک میکنن تا ارزش هرکدوم از اون چیزها رو تعیین کنین. نقشه شما همچنین شامل یه سری دستورالعمل میشه که بهتون میگه که در مقابله با هرچیز باید چی کار کنین. هر بار که سعی میکنین یه مسئله رو یاد بگیرین، به خاطر بیارین یا حفظ کنین، درواقع دارین تلاش میکنین که توجه تماشاچی ها رو به بازیگرای رو استیج جلب کنین.
هر بار که تصمیمی میگیرین، درواقع بازیگرها رو به صف میکنین تا تماشاچیها اونها رو انتخاب کنن.
حالا همینطور که دارین سعی میکنین روی اونچه که در لحظه داره اتفاق میفته تمرکز کنین، بازیگرای دیگهای تو دو طرف صحنه وایسادن که میخوان وارد صحنه بشن و توجه شما رو به خودشون جلب کنن. این بازیگرای پشت صحنه، اتفاقای حواس پرت کنندهای هستن که تو محیط اطراف اتفاق میفتن.
مثلا نوتیفیکیشن ( notification) گوشی که یهو میاد و تمرکز رو ازتون میگیره یا چیزی که مضطربتون میکنه؛ مثل ارائهای که فردا توی محل کار یا مدرسه دارین. این جا جاییه که عملکرد مهار کردن وارد صحنه میشه. وقتی عملکرد مهارکننده رو فعال میکنین، مثل اینه که یه کارگردان واسه تئاترتون به کار بگیرین که از ورود بازیگرای پشت صحنه به استیج و به هم زدن نمایشتون خودداری کنه. حالا واسه یه تئاتر معمولی شما حداکثر میتونین چند هزار نفر رو به تماشای نمایش دعوت کنین و ظرفیت یه استیج هم نهایتا چندصد نفره اما تئاتر ذهنی شما یه تئاتر معمولی نیست.
تو تئاتر ذهنیتون میلیونها صندلی واسه تماشاگرا چیده شده ولی فقط چندتا بازیگر میتونن همزمان رو استیج باشن. تحقیقات اخیر نشون دادن که حافظه کوتاه مدت مغز انسان که استیج شما رو فراهم میکنه فقط میتونه چهار بازیگر رو تو خودش جا بده؛ این یعنی توجه شما فقط میتونه رو چهار چیز همزمان متمرکز باشه. این مسائل میتونن همزمان چهار عدد، چهار کلمه یا چهار جمله باشن.
ممکنه شنیده باشین که تمرکز روی هفت واحد از اطلاعات در آن واحد امکان پذیره اما منبعی که این مطلب رو منتشر کرده معتبر نیست.
وقتی یه نفر میتونه هفت واحد اطلاعات رو حفظ کنه؛ مثلا هفت عدد از یه شماره تلفن رو، اون در واقع یه فرایند ساده سازی و بخش بندی رو طی میکنه. توی حفظ کردن شماره تلفن، اون راهی رو پیدا میکنه که سه شماره اول، دو شماره بعدی و دو شماره آخر رو به سه بخش تقسیم کنه و شماره تلفن رو سه بخشی ببینه. یه مثال دیگه از ساده سازی و بخش بندی، استفاده از مخفف واسه به خاطر سپردن اطلاعات بیشتر از چهار بخشه.
مثل رمزی که اولای کتاب با هم مرور کردیم. مخفف ها معمولا کلمات یا عبارتهایی هستن که به ذهنتون آشنا میان و اطلاعات تک بخشی هستن که روی صحنه ذهنتون نقششون رو ایفا میکنن. استفاده از مخفف مثل به کار گرفتن یه بازیگر با لباسیه که توش پر از جزئیاته.
اون هنوز یه بازیگره ولی بازیگریه که لایههای اطلاعاتی زیادی تو خودش داره. درحالی که ممکنه شما بتونین بیشتر از چهار بازیگر رو روی استیج تون جا بدین، یه تحقیقی توسط برایان مک آلاری ( Brian Mc Alary ) توی دانشگاه نیویورک( New York ) انجام شده که توی اون بیان شده که تعداد بخش هایی از اطلاعات که میتونین همزمان بدون در نظر گرفتن اولویت به خاطر بسپارین، فقط یک بخشه.
دومین چیزی که باید در مورد تئاتر ذهنی خودتون بدونین اینه که نورپردازی صحنه خیلی محدوده. استیج فقط با یه نورافکن روشن شده و اون نورافکن تو هر لحظه فقط میتونه رو یه بازیگر تمرکز کنه. اگه دو یا چند بازیگر سعی میکنن که توجه شما رو به سمت خودشون جلب کنن، نورافکن باید سریع و مدام بین اون دو بازیگر بچرخه. حالا اجرایی رو تصور کنین که دو بازیگر دارن هم زمان صحبت میکنن و نورافکن هم مدام بین اون بازیگرا جا به جا میشه. خب این یه اجرای افتضاح واسه تماشا کردنه.
توی کتاب، جناب دیوید راک توضیحه میده که این نمایش چقدر میتونه غیرقابل تحمل باشه.
راک آزمایشی رو از دانشگاه کالیفرنیا( California ) تو سن دیگو ( San Diego ) برامون توضیح میده که تو اون شرکت کننده ها سعی میکردن همزمان روی انجام دو کار تمرکز کنن. نتیجه به شکلی بود که یه فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد رو تبدیل به یه بچه هشت ساله میکرد. درواقع انجام دادن کار دوم حین انجام دادن فعالیت دیگه تقریبا غیر ممکنه. این پدیده ایه که بهش میگن تداخل وظایف دوگانه.
یه مطالعه ای تو دانشگاه لندن( London ) انجام شد که بیان می کرد تقسیم کردن حواستون بین ایمیلها و وظایف شغلی ظرفیت ذهنیتون رو حدود ده امتیاز تو تست آی کیو( IQ ) کم میکنه. این اثر مشابه نتیجه نخوابیدن واسه یه شبانه روزه. سومین چیزی که باید راجع به تئاتر ذهنیتون بدونین اینه که کارگردانتون تو اواخر روز عملکرد ضعیفتری داره. در طول روز، صدها بازیگر به دردنخور سعی میکنن که روی استیج بیان و صحنه رو به هم بریزن. هر بار کارگردان باید جلوی این بازیگرا رو بگیره که این انرژی زیادی ازش میگیره.
در نهایت کارگردان واسه جلوگیری از اومدن بازیگرای به دردنخور روی صحنه و به هم ریختن اون، خیلی ضعیف و خسته میشه. این بازیگرای به دردنخور میتونن گفت و گوهایی باشن که تو نزدیکی شما دارن اتفاق میفتن و نور صحنه رو ازآن خودشون میکنن. حالا با این محدودیتهایی که راجع به مغز ما آدما یاد گرفتیم، چه تغییراتی رو میتونیم در طول روز ایجاد کنیم تا این محدودیت ها رو به حداقل برسونیم و عملکرد مغزمون رو بهینه کنیم تا بتونیم کاراییمون رو به حداکثر برسونیم؟
خب اول اینکه ما باید تعداد بازیگرای رو صحنه رو با مقایسه دوتایی کم کنیم
اگه دارین بین دو یا چند رنگ واسه استفاده تو طراحی خونهتون تصمیم میگیرین، ممکنه بخواین دوتا دوتا رنگا رو با هم مقایسه کنین تا در نهایت به رنگ مورد علاقهتون برسین. فرض کنین رنگ آبی و سبز رو کنار هم گذاشتین و از خودتون میپرسین کدوم یکی از این رنگا واسه کاغذ دیواری خونهام مناسب ترن؟ بعد هر کدوم از رنگا که برنده شد، باید خودش رو واسه رقابت با سومین رنگ آماده کنه.
وقتی این طوری دوتا دوتا گزینه ها رو مقایسه میکنین، مثل اینه که یه مسابقه بوکس بین انتخاباتون برگزار میکنین و گزینه برنده رو به عنوان قهرمان به مرحله بعد میفرستین تا با گزینه های دیگه رقابت کنن. دومین کاری که لازمه واسه بهینه سازی کارآیی مغزتون هنگام کار انجام بدین اینه که به جا به جایی نورافکن تئاتر ذهنیتون بین بازیگر ها توجه کنین. بازیگرهایی مثل پیام های متنیتون یا صندوق ایمیلتون یا وظایف شغلیتون.
شروع به اولویت بندی کاراتون کنین. اگه میخواین تا یه ساعت دیگه سه تا کار رو به انجام برسونین، میتونین سه تا بیست دقیقه رو واسه انجام دادن هر کدوم از این کارا در نظر بگیرین و زمان انجام دادن هرکدوم رو از هم دیگه جدا کنین. وقتی این کار رو انجام میدین، درواقع به هرکدوم از بازیگرای روی صحنه فرصتی رو میدین که خودش رو زیر تابش نورافکن ، نشون بده و تا جایی که میتونه بهترین نقش خودش رو روی استیج ایفا کنه.
با این روش، تماشاگرها هم فرصت خیلی بهتری واسه ارتباط برقرار کردن با بازیگر به دست میارن که این یعنی ورود بهتر اطلاعات به حافظه بلند مدت و یادگیری و به خاطر آوردن و حفظ اطلاعات بهتر. در نهایت، شما میخواین مغزتون رو هنگام کار بهینه کنین. لازمه که وقتی کارگردان صحنه شما واسه دور نگه داشتن بازیگرای به درد نخور از روی استیج، کار سختی پیش رو داره رو درک کنین. وقتی احساس میکنین که حواستون داره پرت میشه، این کار عاقلانه ایه که وظیفهتون رو به صبح روز بعد منتقل کنین. وقتی که ظرفیت کارگردانتون واسه دورکردن بازیگرای دیگه برمیگرده و بازیگرای اصلی میتونن بدون دغدغه اجرای خودشون رو روی صحنه داشته باشن.
اگه نیاز دارین که واسه یه پروژه بزرگ برنامه بچینین یا واسه یه موضوع پیچیده مطالعه کنین یا یه تصمیم مهم بگیرین، بهترین فرصت واسه یه عملکرد خوب، نیمه اول هر روزه؛ وقتی کارگردان صحنه شما میتونه بهتر کارش رو انجام بده و صحنه رو رهبری کنه.
خلاصه اینکه با در نظر گرفتن تشبیهی که راجع به ذهن با هم بررسی کردیم و با توجه به ظرفیت استیج و محدود بودن نورافکن و خسته شدن تدریجی کارگردان، باید شروع به بهینه سازی ذهن کنین و اون رو واسه بهترین عملکرد واسه پنج فعالیت مهمش آماده کنین. چیزی که شنیدین لب مطلب کتاب مغز شما به هنگام کار نوشته دیوید راک بود.
لطفاً نظرها، پیشنهادها و پاسخ خود را با ما و سایر همراهان آکادمی نسیم سبحان در بخش نظرات (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.