معرفی و خلاصه کتاب کی بود کی بود؟ : نوشته: کارول تاوریس و الیوت آرونسون
کتاب کی بود کی بود؟ نوشته کرول توریس و الیوت آرونسن دربارهی اهمیت پذیرفتن اشتباههات نوشته شده. این کتاب به ما توضیح میده که چرا و چطور ما آدما ترجیح میدیم اشتباهات خودمون رو توجیه کنیم و البته اینکه نپذیرفتن اشتباهها ممکنه چه عواقب و دردسرهایی برای ما داشته باشه.
خلاصه متنی رایگان کتاب کی بود کی بود؟
این کتاب دربارهی چیه؟ درباره اعتراف کردن به اشتباهها و یادگرفتن از اونا
تا حالا پیش اومده اشتباهی مرتکب بشید که لازم باشه به بقیه بگید؟ احتمالا توی اون لحظه حس کردین که نفستون به سختی بالا میاد و انگار توی پاهاتون خالی شده، درسته؟ خب این طبیعیه چرا که هیچکس دوست نداره به اشتباهاتش اعتراف کنه. با این حال، وقتی که اعتراف میکنید نوعی حس آزادی به شما دست میده و میتونید از اشتباهتون درس بگیرید.
این کتاب، میل انسان به دوری از اشتباهها به کمک توجیه کردن رو بررسی میکنه. شما توی این خلاصه خواهید فهمید که چرا مغزتون هر کاری که بتونه انجام میده تا از اعتراف کردن به یه اشتباه خودداری کنید.
همینطور خواهید دید که چطور اجتناب کردن از اعتراف به اشتباه میتونه منجر به نابودی یه ازدواج، انواع بیماری ها و حتی جنایتهای مختلف بشه.
علاوه بر اینها، درباره اینکه چرا اعتراف کردن به اشتباه ها کار خوبیه و چطور میتونه باعث پیشرفت ما بشه، حرف میزنیم.
ما به جای اعتراف به اشتباههاتمون، تمایل داریم که اونها رو توجیه کنیم
همه ما کارهایی کردیم که نباید انجامشون میدادیم. فک نمیکنیم در این باره نیازی به مثال باشه، درست میگم؟
اما خب مثل اکثر ما ادما هم بعدش به خودمون گفتیم که ببین اشکالی نداره، هفته سختی بود یا اینکه الان بهتره به فکر خودمون باشیم.
اکثر ادما برای کارهای اشتباهی که کردن دنبال توجیه میگردن به خاطر همین هم میخوان که خودشون رو از حس عذاب وجدان ازاد کنن، دلشون نمی خواد که دائم فکر و خیالهای متضاد توی سرشون بچرخه.
مثلا اگه به یه رژیم سالم پایبند بوده باشی، با هر بار شکستن رژیم عذاب وجدان سراغت خواهد اومد؛ برای فرار از این عذاب وجدان هم، ذهن تو دنبال توجیه خواهد گشت. مثلا یاداوری اینکه هفته سختی داشتی.
مثال دیگه ادمیه که از خطرات سیگار کشیدن برای بدن با خبره ولی همچنان سیگار میکشه. این ادم برای فرار از عذاب وجدان ناشی از این کارو توجیه کردنش احتمالا میگه: من اونقدی سیگار نمی کشم که بخواد رویسلامتیم تاثیر بذاره.
متاسفانه این توجیه ها میتونن باعث بشن که بیشتر به عادت های غلط خودمون وابسته بشیم. یعنی اینکه وقتی اشتباهی رو مرتکب میشیم به جای فکر کردن به اشتباه مون و علت اتفاق افتادنش بلافاصله دنبال توجیهی براش میگردیم.
حمله امریکا به عراق مثال خیلی خوبی برای این موضوعه. اگرچه بعد از حمله امریکا هیچ سلاح کشتار جمعی ای در عراق پیدا نشد و بر عکس، این حمله بیشتر باعث رشد تروریسم توی اون کشور شد، اما رییس جمهور وقت امریکا یعنی جورج بوش هنوز که هنوزه تصمیم غلط خودش برای حمله رو توجیه میکنه چون از این طریق میتونه به عذاب وجدان خودش غلبه کنه.
ما اشتباهات خودمون رو به وسیله نگاه متعصبانه و یکدندگی توجیه میکنیم
هر ادمی ممکنه برای اجتناب از روبهرو شدن با حس عذاب وجدان، شروع به توجیه اشتباه خودش بکنه. اما سوال اینجاست که ما چطور خودمون رو قانع میکنیم که توجیه مون درسته؟
مغز ما، زمانیکه نگاهمون واقعگرایانه نباشه، هر رویدادی رو جوری که میخواد می بینه و تفسیر میکنه و حتی اگه لازم باشه کاملا خلاف واقعیت رو به ما نشون میده.
مثلا توی امریکای دهه ۸۰ خیلی از مردم نگران وضعیت اخلاقی جامعه بودن چون باور کرده بودن شیطان پرستی عمیقا توی جامعه شون نفوذ کرده و داره بچههاشون رو تسخیر میکنه. ماجرا به جایی رسید که خیلی از اونا از اف بی آی خواستن که به ماجرا ورود کنه اما اف بی ای اعلام کرد که جرمی اتفاق نیوفتاده پس کاری ازش ساخته نیست. بعد از اون همین ادما شروع کردن به متهم کردن اف بی ای. چرا؟ چون ذهنشون تماما توسط اون افکار تسخیر شده بود و نمی تونستن واقعگرایانه به اوضاع نگاه کنن.
توجیه کردن و نگاه متعصبانه داشتن می تونه ما رو به فرایندی وارد کنه که به اون هرم انتخاب گفته میشه
برای فهم بهتر این ماجرا، دو نفر رو با اصول اخلاقی کاملا یکسان تصور کنید که هر دو شون فرصت خیانت به همسرشون رو دارن.
هرم انتخاب میگه توی این موقعیت هر دو اونها دقیقا رو قله هرم واستادن و از بالا دارن به پیامد کارشون فک میکنن؛ یعنی اینکه اگه خیانت کنن چه عواقبی ممکنه براشون داشته باشه و اگه نسبت به همسرشون وفادار بمونن چه چیزی نصیبشون میشه.
حالا تصور کنید که یکی از اونا تصمیم میگیره وفادار بمونه و دیگری تصیمیم میگیره که خیانت کنه. این به این معناست که حالا هر دو اونها شروع می کنن که از هرم پایین بیان، منتهی هر کدوم از یک مسیر متفاوت.
وقتی اونها وارد مسیر میشن دیگه دیدشون نسبت به پیامدهای نهایی رو از دست میدن و فقط مسیر باریکی که انتخاب کردن رو می بینن.
توجیه کردن و نگاه یکطرفه داشتن اینجا یعنی فردی که مرتکب خیانت شده کاملا مطمئن خواهد بود که مسیر درست رو انتخاب کرده اما اون یکی، نه.
با این حال هر دو اونها به مسیرشون ادامه میدن تا در نهایت به فرجام کارشون یعنی به انتهای دو ضلع متفاوت هرم با دو نگاه متفاوت به اخلاقیات برسن.
جدای از ثبت عینی واقعیت ها، ذهن ماجوری ساخته و تنظیم شده که نیازهای ما رو بر طرف کنه
اگه از ادما درباره اخرین اتفاق توی زندگیشون بپرسی احتمالا همه شون کاملا مطمئن هستن که به خوبی همه چیز رو به یاد دارن، اما واقعیت چیز دیگه ایه.
اول از همه، ذهن ما خاطرات رو جوری به یاد میاره که برای ما بهتر باشه، یعنی جوری که رفتار و باورهای ما رو توجیه کنه.
این اثر توی مغز ما برای اولین بار در مطالعه ای در دهه ۶۰ میلادی روی تعدادی پسر نوجوون دیده شد. توی این مطالعه از پسرها تعدادی سوال مرتبط با روابط و ازادیهای جنسی پرسیده شده بود. چند سال بعد دوباره از همون پسرها سوالاتی پرسیده شد و نکته جالب این بود که اونا به عنوان افراد بزرگسال جوری جواب دادن که انگار اون زمان نظرهای ازادانه تری درباره روابط جنسی داشتن تا اینجوری نشون بدن که اون زمان با باورهای رایج در دهه ۶۰ بیشتر مطابقت داشتن.
دوم اینکه گاهی حتی ممکنه ما از اتفاقاتی که اصلا رخ ندادن خاطره توی ذهنمون داشته باشیم. به این حالت حافظه کاذب گفته میشه. جالبه نه؟ برای مثال خیلی از امریکایی ها باور دارن که موجودات فضایی رو دیدن، حتی به وضوح جزییات اونا رو به یاد میارن اما مطالعات نشون داده چنین یاداوری هایی عموما نتیجه خستگی زیاد، رانندگی طولانی یا موارد مشابهه. توی چنین موقعیت هایی معمولا اون ادما یا توی خواب و بیداری بودن یا به هر شکل درک درستی از اطراف خودشون نداشتن.
توی خیلی از این موارد فرد دچار نوعی رویا در بیداری یا توهم شده اما ذهنش اون لحظه رو به عنوان یک خاطره واقعی به یاد میاره.
خب حالا سوال اینجاست، چطور میشه مطمئن شد که خاطرات ما قابل استناد هستن یا نه؟
کاری که ما باید انجام بدیم اینه که به کمک تطبیق با واقعیتهای زمانی اونا رو چک کنیم
برای مثال نویسنده ای به نام بنجامین ویلکومیرسکی ( Binjamin Wilkomirski )کتابی درباره کودکی خودش توی کمپ نازی ها نوشت که بسیار پر طرفدار شد اما بعدا از طریق تطابقات تاریخی مشخص شد که ادعای اون دروغ بوده و چنین فردی هرگز توی کمپ نازی ها نبوده؛ در واقع بنجامین اون کتاب رو بر اساس تجربیاتی که درباره شون شنیده بوده نوشته تا با کودکی سخت خودش کنار بیاد.
توجیه شخصی اشتباهات مانع پیشرفتهای علمی خصوصا در حوزه پزشکی میشه
تا حالا پیش اومده برای یه مشکلی به پزشک مراجعه کنید و موقع بیرون اومدن یه دفه دکتر صداتون کنه و بگه یه لحظه واستا! من توی تشخیص بیماریت اشتباه کردم؟
احتمالا جواب نه خواهد بود، درسته؟ امیدوارم که دکتر شما فرد واردی باشه اما حتی بهترین پزشکها هم علاقه ای ندارن که به اشتباهات خودشون اقرار کنن، اتفاقی که میشه گفت یه جورایی دردسر سازه چرا که اشتباهات کلید اصلی پیشرفت علمی توی هر حوزه ای هستن.
برای مثال در قرن ۱۹، پزشکی به نام ایگناس سملویس ( Ignaz Semmelweis) متوجه شد بسیاری از خانمها بعد از زایمان میمیرن، بعد از مطالعه این مورد به این فرض رسید که ممکنه این اتفاق ناشی از فرایند زایمان باشه. در واقع بسیاری از همکارن پزشکش اون قبل از زایمان دست خودشون رو ضد عفونی نمی کردن در نتیجه الودکی روی دست اونا باعث ایجاد عفونت و مرگ مادر میشد. بعد از اون با اجباری شدن ضدعفونی قبل از زایمان، مادرای زیادی از مرگ احتمالی نجات پیدا کردن.
با این وجود اشتباهات مشابه پزشکی به سادگی قابل تشخیص نیستن و بعضا حتی از قصد مخفی میشن. بسیاری از پزشکا برای جلوگیری از ایجاد مشکلات کاری برای خودشون، به اشتباهاتی که مرتکب میشن اعتراف نمیکنن.
هر زمان هم که هر حوزهای در علم چشم خودش رو روی اشتباهاتش ببنده تبدیل به زندانی میشه که دیگه خبری از توسعه در اون نخواهد بود.
بسیاری دکترها فرض میکنن که اولین تشخیصشون درسته به خاطر همین هم دیگه به تشخیص های جایگزین فکر نمی کنن
نگاه یکطرفانه برای این دسته از پزشک ها اینطور کار میکنه که هر علامت یا نشونه ای رو در راستای تایید نظرشون نشون بده.
سیستم قضایی هم به خاطر خود توجیهی کارهاش اشتباهاتی داره
ایا شده نگران باشید که بدون ارتکاب جرمی بازداشت بشید؟ شاید اره شایدم نه. اما نگرانی شما زمانیکه پیش خودتون فک کنید که سیستم قضایی به درستی کار میکنه و حقایق رو روشن میکنه، برطرف میشه.
با این حال متاسفانه همیشه اینطور نیست و خیلی از مواقع، خودتوجیهی افراد ممکنه حقایق رو پنهان کنه و بازی رو تغییر بده.
لطفاً نظرها، پیشنهادها و پاسخ خود را با ما و سایر همراهان آکادمی نسیم سبحان در بخش نظرات (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.