خلاصه کتاب دوباره فکر کن : نوشته: آدام گرانت

خلاصه کتاب دوباره فکر کن : نوشته: آدام گرانت

معرفی و خلاصه کتاب دوباره فکر کن : نوشته: آدام گرانت

 

این کتاب یکی از جذاب‌ترین و حیاتی‌ترین کتاب‌هاییه که به هر کسی توصیه میشه! شاید فکر کنیم باهوش بودن به تنهایی کافیه! ولی مهارت‌های مهم دیگه‌ای هستن که اگر نداشته باشیم، به مشکل می‌خوریم مثل: قابلیت تجدیدنظر، فکرکردن دوباره و فراموش کردن آموخته‌های پیشین! این کتاب بهمون یاد میده چطور توانایی حل مسائل پیچیده‌تر رو به دست بیاریم و توی زندگی تصمیم‌های بهتری بگیریم.

 

 

خلاصه متنی رایگان کتاب دوباره فکر کن

 

جورج برنارد شاو نمایش نویش معروف ایرلندی میگه:

بدون تغییر نمیشه پیشرفت کرد و اوناییکه نمیتونن ذهنیتشون رو تغییر بدن قادر به تغییر هیچ چیز نخواهند بود.

بیشترمون به دانش، تخصص و عقاید و باورمون افتخار میکنیم.

همیشه تماتم تلاشمون رو میکنیم تا به بقیه ثابت کنیم دانش و تخصص ما خیلی مفیده وعقایدمون خیلی هم به حق هستش. ما همیشه دوست داریم به باورامون پابند باشیم و این رو نشونه ی قدرت و اعتماد به نفس میدونیم. اینجور رفتاری وقتی منطقی به نظر میرسه که ما توی یک دنیای با ثبات زندگی کنیم. داشتن ثبات عقیده و عمل توی یک دنیای با ثبات قطعا کلید موفقیت محسوب میشود.

اما ایا ما واقعا توی یک همچین دنیایی زندگی میکنیم ؟معلومه که نه! دنیای ما به سرعت تو هر لحظه در حال تغییر هستش پس چجوری میتونیم با یک طرز فکر ثابت و از پیش تایین شده، با اینجور جهانی مواجه بشیم؟ ما باید بتونیم به نصبت تغییراتی که به وجود میاد زمانی رو برای بازنگری و تجدید نظر اختصاص بدیم و درمقابل تغییر افکارمون مقاومت نکنیم. در جهانی که انسان توی اون زندگی میکند باید معادل زمانی که صرف تفکر میکنیم، زمانی رو هم صرف اصلاح تفکراتمون بکنیم .

ما معمولا لزوم تجدید نظر از سمت بقیه رو خیلی زود تشخیص میدیم.برای هرکسی پیش اومده با مراجعه به مطب یه پزشک و شنیدن تشخیص و نظرش ،با خودشض بگه که اینجور تشخیصی قابل قبول نیست و باید به مطب چند پزشک دیگر هم بره.اما در مورد خودمون اغلب هیچ شک و تردیدی به خودمون راه نمیدیم .کافی به تشخیص هایی که در طول یک روز اعلام میکنین فک کنین.شما به راحتی بر اساس عقاید و باورهای ثابتتون تشخیص میدید که چه کسی برای همکاری مناسبه یا چه کسی در رابطتون مقصره.

 

 

نکته ترسناک این حم از تشخیص ها اطمینانتون از صحت اوناست

 

طبق گفته ی فیل تتلاک ما موقع صحبت کردن و فکر کردن ما به سه روش عمل میکنیم، در حقیقت ما ذهنیت 3 حرفه ی متفاوت رو درنظر میگیریم.

واعظ ها
دادستان ها
و سیاستمدارها
توی هر کدوم از این طرز فکر ها هویت بخصوصی رو میپذیریم و مجموعه ی مجزایی از ابزارها رو به کار میگیریم. وقتی باورهای دینی و حیاتیمون در خطر باشند واعظ میشیم. سعی میکنیم به هر نحوی مجموعه ای از موعظه های که باعث میشوند باورهامون حفظ بشوند رو ارائه بدیم. وقتی اشتباه های استدال بقیه رو کشف میکنیم دادستان میشیم. با ذهنیت یک دادستان سعی میکنیم مجموعه ای از استدلال هایی که نشون میدهند نظرات طرف مقابلمون اشتباهن رو گرداوری کنیم و با رد نظرات مخالف پیروز میدان بشیم. وقتی میخواهیم نظر مخاطبامون رو جلب کنیم سیاست مدار میشیم.کمپین های مختلفی راه میاندازیم و هر کاری که برای جلب اعتماد و نظر بقیه لازم باشه انجام میدیم.تا در نهایت بقیه متقاعد بشن باید از ما حمایت کنند. توی هرکدوم ازین 3 وضعیت هدف نهایی حفظ باورها و عقاید بدون هیچ کم و کاستی هستش.

ذهنیت واعظ، دادستان و سیاست مدار ما ادمها سرسختانه در مقابله تجدید نظر و دوباره فک کردن می ایستد.

 

 

حالا اگه نخواهیم هیچ کدوم یک از این سه ذهنیت رو داشته باشیم باید چیکار کنیم؟

 

دانشمندا آدم های عجیب و غریب نیستند. این طرز فکر یک نفره که ازش دانشمند میسازه. در واقع دانشمند بودن یک شغل نیست بلکه یک طرز فکره. تجدید نظز جزو اصول اصلی و اولیه هر دانشمندیه. دانشمندا توی مجموعه های تحقیقاتی مختلف استخدام میشوند تا همیشه حواسشون به تغییرات باشه،مراقبه محدودیت هایی ادراک خودشون باشن و نسبت به دانسته هاشون تردید کنند.

ابزار اصلی دانشمندا برای سنجش هر موضوعی فرضیه سازی و ازمایش کردنه.

ابزارهای علمی و ازمایش گاهی صرفا برای کسایی نیست که روپوش سفید ازمایشگاه میپوشن و پای میکروسکوپ میشینن.همونقدر که فرضیات ازمایشگاهی توی ازمایشگاها کاربرد داره میتونه توی زندگی روزمره هم نقش سازنده ای داشته باشه، ازمایش ها میتونن الهام بخش تصمیمات روزمرمون باشند.

یک گروه جهار نفره از محققان اروپایی تصمییم گرفتندکه این ایده رو که آیا افراد سایر رشته های غیر علوم ازمایشگاهی هم میتونن مثل دانشمندها فکر کنن رو بررسی کردند. بیشتر از 100 بنیانگذار استارتاپ، توی حوزه های مختلف فناوری، خورده فروشی، دکوراسیون منزل، خدمات درمانی رفاهی و ماشین الات توی این تحقیق مورد ازمایش قرار گرفتند. این کار افرین ها توی یک دوره ازمایشی شرکت کردند و بدون اینکه خودشون متوجه باشند به طور تصادفی به 2 دسته تقسیم شدند.

همه ازمایش ها برای این 2 گروه یکسان بود. با این تفاوت که گروه اول باید با عینک دانشمندی باید به همه چیز نگاه کنن.طی یک سال میزان میانگین این گروه و سرعت کسب درامدشون بیشتر از 2 برابر گروه دیگه شد.

این نشون میده که توی محیط کسب وکار هم کسایی که دوست دارند به استراتژی ها و محصولات اولیه خودشون پایبند بمونن خیلی ساده در نقش یک واعظ درباره فضایل تصمیمات خودشون موعظه میکنند.

درنقش یک سیاستمدار به هر قیمتی مشتری جذب میکنند. در نقش یک دادستان در مقابل هر نظر مخالفی از خودشون یک برنده میسازند.

در حالی که کساییکه با عینک دانشمندی به مسایل کسب وکار خودشون نگاه میکنند همیشه به فکر اصلاح مدل های کسب و کار خودشون هستند و از هر پیشنهاد مغایر با استرااژی های اولیه خودشون استقبال میکنند.

پس برخلاف عقیده ای که بین مردم هست که مدیر های قاطع و مصمم که هیچ جایی برای اعمال نفوذ نظرات بقیه نمیذارند به عنوان بهترین مدیرها شناخته میشوند، مدیر هایی کسب و کار موفق دارند که انعطلف پذیری قابل توجه دار

 

 

ما توی مواجهه با موضوعات مختلف به طور رسمی یا غیر رسمی نسبت خودمون با اون موضوع رو تعیین میکنیم.

 

این تعیین نسبیت مارو توی تحلیل اطلاعات مربوط به موضوع کمک میکنه و به اون جهت میبخشه. این وضعیت میتونه مربوط به یک شکست باشه یا هروضعیتی.

تو علم روانشناسی حداقل دوتا سوگیری وجود دارد که هدایت‌گر این الگو هستند: سوگیری تایید _ سوگیری مطلوبیت

در سوگیری تایید ما همون چیزی رو میبینیم که انتظار داریم و در سوگیری مطلوبیت همون چیزی رو میبینیم که میخواهیم ببینیم.

هردوی این جهت گیری ها هوش مون رو به گونه ای منحرف میکنه که علیه واقعیت موجود عمل کنه.

یکی دیگر از این سو گیری ها من جانب نیستم، توی این وضعیت معمولا افراد خودشون رو بی طرف تر از بقیه میدونن.جالبه که افراد باهوش بیشتر توی این دام گرفتار میشوند.

بعضی وقتها قدرت تفکر خوب باعث ضعیف شدن عملکردتون در زمینه ی تجدید نظر میشه. اما تو مدل مواجهه ی یک دانشمند با واقعیت، هیچ کدوم ازین سوگیری ها وجود نداره، بلکه در این مدل شخص اجازه نمیده که ایده ها تبدیل به ایدئولوژی بشن بیشتر از اونیکه با پاسخ ها و راه کارها سر و کار داشته باشند، با پرسش ها و معماها مسیر یابی میکنند و به جای اینکه با بدبینی و خصومت با استدلال های بقیه برخورد کنند، جسورانه استدلال های خودشون رو به چالش میکشند .

تجدیدنظر کردن در واقع یک فراینده، این فرایندتوی قالب یک چرخه شکل میگیره. همه چی با توضع فکری شکل میگیره .

یعنی اولین قدم برای وجود این چرخه اگاهی از چیز هایی که نمیدونیم. وقتی کمبودهای خودمون رو شناسایی کنیم اونموقع در رو به روی تردید بر روی دانسته‌هامون بازکردیم.

 

 

تردید یک قدرتی مساوی با قدرت اطمینان دارد

 

اما اگر این چرخه رو پس بزنیم نا خوداگاه وارد چرخه اعتماد به نفس کاذب میشیم.

مایک لازاریدیس موسس شرکت بلک بری، یکی از کسایی که در مدتی شرکت خودش رو قربانی چرخه اعتمادبه نفس کاذب خودش کرد.

موفقیت های پی در پیش باعث ثبات رای بیش از اندازه ای شد که نتیجه ی اون مقاومت در برابر ساخت صفحه لمسی برای تلفن همراه بلک بری بود.

اون صفحه کلید رو از فضایل اصلی تلفن همراه بلک بری میدونست و ساعت ها در باره ی اون موعظه میکرد و از طرفی دیگه صفحه لمسی گوشی های اپل رو یک عیب میدونست و اون هارو بازپرسی میکرد.

با وجود موفقیت های عظیم محصوب رغیب یعنی گوشی های ایفون مایک همچنان مخالف پیاده کردن ایده صفحه لمسی روی گوشی های شرکت خودش بود.

همونطور که دیدید ثبات رای میتونه مثل یک زندان عمل کنه، زندانی که خودمون به دست خودمون میسازیمشو و توی اون محبوس میشیم.

حتما بارها به کسایی برخورد کردید که موقع تماشای فوتبال معتقدن دانش و اطلاعاتشون بیشتر از مربی کنار زمین هستش. این افراد اصطلاحا دارای سندروم منتقد بیرون گود هستند.

اگر اعتماد به نفس رو یک الاگلنگ در نظر بگیریم: این تیپ از افراد کفه ی دانششون همیشه در هواس و کفه ی اعتماد به نفسشون خیلی سنگین تر از دانشی هست که دارند.

وضعیت مقابل سندروم منتقد بیرون گود : سندروم متقلد هستش.تو الاگلنک کفه دانش به مراتب سنگین تر ازکفه ی اعتماد به نفسشون هستش.

اونها فکر میکنند به قدرکافی شایستگی کسب موفقیت و محبوبیت فعلشیون رو ندارند ، یا داشته های خودشون رو خیلی ناچیز میدونند.

مشکل سندروم منتقد بیرون گود اینکه مانع بازنگری شماها میشه.

 

 

هممون توی خیلی از کارها مبتدی هستیم و این حقیقت رو میدونیم

 

اما مشکل جاییکه دلمون نمیخواد خودمون رو تو حوزه های مورد علاقمون دسته کم بگیریم. درواقع درحین پیشرفت یا گذر از مرحله مبتدی به اماتور هستش که اعتماد به نفس کاذب پیدا میکنیم.مقدار کم دانش همیشه میتونه خطرناک باشه و مارو توی مسیر رسیدن به قله حماقت رهبری کنه.

یک تحقیق ازمایشگاهی بین پزشک ها نشون میده که میزان فوتی های یک بیمارستان توی ماه جولای، یعنی دقیقا در مقطی از سال که مسئولیت ها به رزیدنت های جدید واگذار میشه، بیشتر از بقیه زمان هاست.

این فقط کمبود مهارت در رزیدنت های جدید نیست که باعث این مشکل میشه بلکه براورد دسته بالای اونها از مهارتهاشون هم آسیب‌زاست.

پیشرفت از رده تازه کار به اماتور میتونه چرخه ی بازنگری رو بشکنه. همیشه وقتی یکم تجربه کسب میکنیم به همون اندازه فروتنی مون رو از دست میدیم.ما وظیفه داریم نقطه مطلوب اعتماد به نفس رو کشف کنیم.

معمولا از واژه فروتنی برداشت های نادرستی میشه. فروتنی به معنای کمبود اعتماد به نفس نیست؛ فروتنی یعنی تشخیص بدیم که کامل نیستیم و میتونیم از بیرون چیزهای دریافت کنیم وکامل بشیم.

بهترین حالت داشتن اعتماد به نفس همراه با فروتنی هستش. باید بدونیم که ما ناگزیر از اشتباه هستیم. پس منظورمون از افزایش کیفیت زندگی این نیست که نباید اشتباه کنیم. بلکه باید اگاه باشیم که میزان اشتباهاتمون خیلی بیشتر از مقدار دلخواهمون هستش.

با انکار کردن اشتباه چاله های بزرگی برای خودمون حفر میکنیم.

موری دیویس جامعه شناس معتقد که بقای ایده ها هیچ ربطی به ئرست یا اشتباه بودنشون نداره بلکه مربوط به جالب بودنشون هستش.یعنی اون چیزی که باعث جذابیت اون ایده میشه به چالش کشیدن عقاید نچندان مستحممون هستش.درحالیکه بیشترمون در گفتگو وقتی فقط یکی از باورهای محورمون زیر سوال میره مانع گفتگو های بیشتر میشیم.

 

 

به وجود اوردن حس تعلق نسبت به یک شی، یک شخص و یک فکر باعث درگیر کردن احساسات و عواطف و ضعیف شدن قوه ی منطق ماست.

 

اگر حس تعلق خاطری نداشته باشید، جایی برای تعصب هم باقی نمیمونه و شما میتونید هرچیز نادرستی رو ترک کنید و از اون جدا بشید.

دو نوع جدایی خیلی مفیده:جدایی حال از گذشته _ جدایی عقاید از هویت

در مورد جدایی حال از گذشته باید بگم که اهمیت این موضوع به حدی زیاد و تعیین کننده است که تو علم روانشناسی به عنوان یکی از ابزارهای شخصیت شناسی مورد استفاده قرارمیگیره.

تجربه نشون داده که جداسازی شخصیت قبلی و الانتون دلهره هایی به همراه خواهد داشت.یادتون باشه که حتی تغییرات مثبت هم ممکن باعث بروز احساسات منفی بشه.

تغییر هویت میتونه حس اشفتگی به همراه داشته باشه.اما اگه بتونین در طی زمان داستان منسجمی درباره تحول خودتون بسازید، همین تجدید نظر موفقیت آمیز نشونه ای در سلامتی ذهنیتونه. اگه بدونید که زندگی همش در حال تغییر است ساده تر ازقبل روی باور های غلط خودتون ضربدر میکشید.

دومین نوع جدایی که بهش اشاره کردم: جدایی بین عقاید و هویت شماست

بیشترمون عادت کردیم که خودمون رو در قالب ایده ها و باورهامون تعریف کنیم، در حالیکه شخصیتتون باید مبتنی بر ارزشهاتون باشه نه چیزهایی که به اون باور دارید.

ارزشها همون اصول کلید زندگی هستند. مثل:

سخاوت
انصاف
امنیت
و صداقت

 

پایه گذاری هویت بر اساس این اصول به شما اجازه میده که با ذهنی باز به دنبال راه هایی برای پیشبرد بهتر اهدافتون بگردید.

 

توی هرجامعه ای افرادی وجود دارند که به کار پیش گویی مشغولند و از این راه پول درمیارند. بعضی از اونها کارشون خوب هست و بعضی هاشون صحت گفته هاشون همیشه ثابت نمیشه.

به نظرتون ساز و کار پیش گویی بر چه اسای هستش؟

فیل تتلاک مهارت پیش بینی رو خیلی مرتبط با اطلاعات الانمون نمیدونه و بیشتر اون رو به طرز فکرمون نسبت میده. طی مطالعه ی اون و همکاراش روی مجموعه عوامل موثر در قدرت پیش بینی داشتن، روحیه جسارت و جاه طلبی در سومین جایگاه اثر گذاری قرار میگیره، هوش در جایگاه دوم و حجم بروزرسانی و تحول باورهادرجایگاه اول

کسایکه قدرت قدرت تجدید نظر کردن دارند اونایی هستند که هیچ وقت به اطلاعاتی که در اختیار دارند بسنده نمیکنند.

با یک فروتنی همراه با اعتماد به نفس نسبت به قضاوت های خودشون تردید میکنند و کنجکاوانه به دنبال اطلاعات جدیدی میروند وپیش بینی هاشون رو مورد بازنگری قرار میدهند و به حقایق نزدیکتر میکنند.

اگر بخواهیم طرز فکر دانشمند رو با شیوه کار پیش بین ها مقایسه کنیم؛ باید بگیم هر دوتای این گروه ها تناقض بزرگی درون خودشون دارند، چون علت اینکه هردوشون با اشتباهات راحت هستند : اینه که شدیدا از اشتباه کردن میترسند.

اون چیزیکه باعث تمایز اونها میشه افق زمانی پیش رو هستش. از اونا انتظار میره که تو دراز مدت به پاسخ صحیح، یا بهتره بگم به صحیح ترین پاسخ برسند و خودشونم میدونند که به این منظور باید مسائلی مثل: عقب نشینی_ تلوتلو خوردن_ تغییر مسیر تو کوتاه مدت رو بپذیرند.

 

 

ترس از دست دادن هدف سال بعد انگیزه ی خوبی برای بازنگری دقیق نسبت به اشتباهات سال گذشته است

 

جف بزوس میگه: اون دسته از افرادی که خیلی از اوقات حق با اوناست کسایی هستند که خیلی میشنوند و خیلی ذهنیتشون رو تغییر میدهند .

اگر دائما ذهنیتتون رو تغییر ندید در ساعات بیشتری مرتکب اشتباه میشوید. رویکرد پیش بین ها برای شرکت در مسابقات میتونه الگوی خوبی برای راهبرد زندگی ما باشه.

وقتی نسبت به یک مساله نظر میدید از خودتون بپرسید در چه صورت نادرستی باورتون اثبات میشه. بعدش دیگاه هاتون رو بررسی کنید که ببینید چه زمان حق با شما بوده؟ چه زمان اشتباه کردید و در نهایت چجوری تفکرتون تکامل یافته؟

ویل اسمیت بازیگر سینما میگه: درهرحال اگر مسولیت شما اصلاح یک مشکل باشد دیگه اهمیتی ندارد که این مشکل تقصیر چه کسی باشد.

همین مسولیت پذیری یعنی بازپس گرفتن قدرت خودتون.

برای پذیرش هرنکته جدید یا پذیرش هر اشتباه یک خط زمانی وجود دارد که میتونید اون رو اینجوری توصیف کنید:

اخ اشتباه کردم

باید درباره اشتباهم فکر کنم

میتونم از اشتباهم درس بگیرم

وای خیلی کمتر از تصورم میدونستم

هممون یه جمله ی معروف داریک که تو لحظه هایی که احساس میکنیم عقایدمون تهدید شدن سریعا اعلامش میکنیم (منم حق اظهار نظر دارم)

بله365book to ktab .jpg

طبیعیه که هرکسی میتونه نظراتی رو در ذهنش داشته باشه اما وقتی گزینه اظهار نظرات با صدای بلند رو فعال کردیم مسئولیت دارید که نظراتتون بر پایه منطق و حقایق باشد.

 

 

افرادی هستند که به سازگار بودند معروفند

 

این ها از هر تعارض شخصی و غیر شخصی دوری میکنند، کمتر نظراتشون رو اعلام میکنند و هر وضعیت غیر مطلوبی رو تا سر حد اون تحمل میکنند.

تو روانشناسی به این ویژگی توافق پذیری میگویند.

توافق پذیرها این باور رو دارند که با دوری از تعارض تو وقت خودشون صرفه جویی میکنند. احتمال حفظ دوستیا شون رو افزایش میدن و مهمتر از همه فکر میکنند که شاید بحث کردن واقعا فایده ای نداشته باشه. پس ترجیح میدن با دوری از تعارض نذارن کسی از دستشون ناراحت بشه.

اگر بخش زیادی از تیمتون از این نوع افراد تشکیل شده، شما یه تیم صد در صد تعیین کننده دارید. چونکه افراد سازگار به جای مخالفت با نظراتتون حتی اگر واقعا با اون مخالف باشند، برای اینکه از پیش اومدن هرگونه بحث و جدلی جلوگیری کنند، نظراتتون رو تایید میکنند.

قرار گرفتن تو شبکه تایید خوبه اما نه برای همیشه. شما برای انجام کارای بزرگ و به دست اوردن موفقیت های که دور از انتظارند نیازمند یه شبکه چالش هم هستید.

ایده ال ترین عضو ها برای این شبکه کسایی هستند که بر عکس دسته توافق پذیر، همیشه در حال ناسازگاری و تسلیم نشدن هستند.

افراد ناسازگار به هرچیزی نگاه منتقدانه دارند و هیچ مشکلی با تعارض ندارند، بلکه حتی با قرار گرفتن در تعارضات انرژیشون مضاعف هم میشه.

این افراد در عین حال که جنبه های مخرب و منفی دارند، به شدت برای پیش برد تیم و موفقیت خلاقانه و کسب سرسختانه هر موفقیتی ضروری اند.

میتونیم اینجوری بگیم که توافق پذیر ها گزینه های عالی برای شبکه های پشتیباینی هر تیم هستند.

اما همونجور که گفتم برای موفقیت به تجدید نظرهای مداوم هم نیاز داریم، این کار جزو وظایف شبکه پشتیبانی نیست.

تجدید نظر نیازمند یه شبکه کاملا متفاوت از کساییکه نقاط ضعفمون رو مطرح میکنند، شیوه همیشگی اجرای امور رو زیر سوال میبرن و در اظهار نظر کردن پیش قدم هستند. حتی اگر رهبر تیم گوش شنوا نداشته باشد.

 

 

نباید فراموش کنیم که خسته کردن یه نفر در مباحثه با متقاعد کردنش فرق داره

 

اگرموفق شده باشیم که روحیه تجدید نظر و دوری از تعصب رو در خودتون تقویت کنید حالا وقت اون رسیده که بتونید توان خودتون رو در متقاعد کردن بقیه برای بازنگری و تجدید نظر تو عقایدشون به کار بگیریم.

ما تو بیشتر مواردی که سعی میکنیم افراد رو مجاب بازنگری کنیم رویکرد خسمانه ای پیش میگیریم. در نتیجه به جای روشن کردن ذهنشون، عملا ذهنشون رو قفل یا مغشوش کردیم. پس اونا هم در مقابل به جای گوش کردن به ما سپر دفاعیشون رو بالا میگیرند.

برای مدت طولانی مناظره یه هنر محسوب میشد.اما خوشبختانه اموزه مناظره یه علم در حال رشده.

توی مناظره رسمی هدفتون تغییر دیگاه مخاطبه، اما در مناظره غیر رسمی تلاش میکنید تا دیگاه طرف مقابلتون رو تغییر بدید.

یک مناظره خوب میدان جنگ نیست! حتی مسابقه ی طناب کشی هم نیست که با صرف زور و قدرت بیشتر طناب و رغیب رو سمت خودتون بکشید.

یک مناظره خوب بیشتر شبیه یک رقصه، یه رقص که تو اون حرکات از قبل برنامه ریزی و طراحی نشده و فرد مقابلتون گام های متفاوتی برای اجرا تو ذهنش داره. اگر تمام توان و تفکرتون رو روی این بذارید که هدایت رقص رو به عهده بگیرید، طرف مقابل هم به همون اندازه تلاش میکنه در اجرای گام های خودش مقاومت به خرج بده. اما اگر زیرکانه حرکاتتون رو باهاش هماهنگ کنید و اون رو مجاب کنید همون حرکات رو انجام بده، احتمال اینکه شاهد حرکات موزون و مناسب باشیم خیلی زیاده.

در یک رقص نمیتونیم بی حرکت بمونیم و انتظار داشته باشیم طرف مقابل تمام حرکات رو انجام بده. بعضی وقت ها برای ایجاد تناسب لازم است یک گام به عقب برداریم.

 

 

توی یک مطالعه گروهی از محققان به رهبری نیل راک هام به ارزیابی رویکردهای مذاکره پرداختند.

 

این تحقیق روی 2 گروه مذاکره کنندگان معمولی و ماهر انجام شد. و نتایج اون به نوعی برملا شدن راز های مذاکره موفق بود.

1- مذاکره کنندگان معمولی قبل از مذاکره کاملا مسلح شده بودند، به ندرت در مورد زمینه هایی که بشه با طرف مقابل دربارشون به توافق رسید، فکر کرده بودند.

مذاکره کنندگان ماهر نقشه ی یه سری از حرکات موزون رو کشیده بودند که امکان داشت با طرف مقابل به اجرا دربیارند.

بیشتر از یک سوم برنامه ی اونا به پیداکردن زمینه های مشترک با طرف مقابل اختصاص داشت.

2- به محض شروع مذاکره گروه مذاکره کنندگان معمولی ، حجمی از دلیل هاشون رو مطرح کردند در حالیکه گروه ماهر مخالف این کار رو انجام دادند.

اونها دلیل خیلی کمتری برای حمایت از نظرات خودشون مطرح کردند .

بیشتر افراد فکر میکنند که دلیل ها حکم ترازو رو دارند پس هرچه کفه ی خودشون رو سنگین کنن بهتره. اما هرچه دلیل های بیشتری روی میز مذاکره بذاریم، کار طرف مقابلمون رو برای رد کردن سست ترین دلیل هامون رو آسون تر کردیم.

اگه فقط یکی از توجیح های مارو رد کنند میتونند مومضع کلیمون رو زیر سوال ببرند چون که وقتی دلایل زیادی با خودتون دارید، اونا استحکام و قدرت کافی رو ندارند. داشتن یه دلیل قوی بهتر از داشتن حجمی از دلایل ضعیف هستش!

 

 

به طور کلی ارایه یه دلیل ضعیف دلایل قویتون رو هم تضعیف میکند

 

3- مذاکره کنندگان معمولی بیشتر وارد مارپیچ دفاع-حمله میشوند. اونا با بی توجهی پیشنهادهای مخالفان خودشون و سرکوب و بر مواضع خودشون پافشاری میکردند. اما مذاکره کنندگان ماهر به ندرت درگیر دفاع یا حمله میشدند.

4-از هر 5 نکته ای که گروه ماهر بیان میکردن، دسته کم یکی از اونها به یک علامت سوال ختم میشد مثل :

پس یعنی هیچ نقطه قوتی در این پیشنهاد نمیبینید؟

اونا قاتعانه بحث نمیکردند، بلکه با ایجاد پرسش به طرف مقابل امکان همراهی میدادند.

به طور کلی ایده اصلی ادام گرنت توی این کتاب اینه که میتونیم با بازنگری و تجدید نظر شرایط بهتری برای موفقیت فراهم بکنیم.

پس از امروز شما هم مثل یک دانشمند فکرکنید و هویت خودتون رو بر اساس ارزش هاتون تعریف کنید نه بر اساس باورها و عقایدتون.

همیشه دنبال این باشید که اطلاعات و دیدگاه الانتون رو زیر سوال ببرید و اطلاعات مخالف با دیگاهتون رو پیدا کنید.

 

لطفاً نظرها، پیشنهادها و پاسخ خود را با ما و سایر همراهان آکادمی نسیم سبحان در بخش نظرات (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.

1 دیدگاه در “خلاصه کتاب دوباره فکر کن : نوشته: آدام گرانت

دیدگاه خود را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.