معرفی و خلاصه کتاب مانع یک راه است : نوشته: رایان هالیدی
رایان هالیدی توی این کتاب میگه که هیچ مانعی اونقدر بزرگ نیست که نشه ازش عبور کرد! کتاب مانع یک راه است، درباره اینه که چطور میشه موانع و مشکلات زندگی رو که سر راهمون قرار میگیره، به فرصتی برای موفق شدن و پیشرفت تبدیل کنیم.
خلاصه متنی رایگان کتاب مانع یک راه است
هر زمان که اسم یه مشکل میاد دست و پات شروع به لرزیدن میکنن و در حالیکه عصبی شدی و مغزت کار نمیکنه،
میشینی گوشه اتاق و پتو رو میکشی روی سرت؟ وقتی کسی خبر بدی بهت میده یا نقشهها و برنامههات درست جلو نمیره دنیا برات سیاه میشه و فک میکنی که دیگه همه چیز تموم شده؟ اگه اره فک میکنی این طرز فکر درسته؟ منظورم ماتم گرفتن برای اتفاقای بد و رویدادهای ناخوشاینده؟ رایان هالیدی توی کتاب مانع یک راه است بهت توضیح میده که اتفاقا بر عکس، هر اتفاق ناخوشایند میتونه یه فرصت عالی برای پیشرفت باشه، پس بهت توصیه میکنم که این کتاب رو از دست نده.
در شروع جنگ جهانی دوم، آلمانها از تکنیک خاصی به نام بیلیتزکریگ برای حمله به سایر کشورهای اروپایی استفاده کردن. زمانی که نیروهای متفقین در حال عقب نشینی مقابل نیروهای آلمانی بودند، بسیاری از فرماندهان اونا تقریبا مطمئن بودن که آلمانها اونها رو تا مرز اقیانوس اتلانتیک عقب میرونن و از اونجا همهشون رو توی اقیانوس میندازن، اما یه نفر اینطور فک نمیکرد: ژنرال ایزنهاور!
وقتی دیگران داشتن تهدید رو میدیدن، ایزنهاور فرصت رو دید. آیزنهاور متوجه شد که تکنیک بیلیتزکریگ آلمانها شبیه به یه نیزه میمونه که نوک اون از تانکهای پنتر آلمانی ساخته شده در حالیکه نیروهای پیاده نظام با فاصله زیاد پشت اونا حرکت میکنن.
اگه متفقین اجازه میدادن تا نیزههای المانی تا منطقه جلو جبهههای اونا جلو بیان، اون موقع میتونستن که تانکها رو دور بزنن و از پشت اونها رو غافلگیر و محاصره کنن. تکنیکی که بعدا به تکنیک چرخ گوشت معروف شد.
در واقع ژنرال ایزنهاور تونست با استفاده از تبدیل یک تهدید به فرصت، از خود قوای تهاجمی المانها علیه اونا استفاده کنه و پیروزی حساسی در روند جنگ جهانی دوم بدست بیاره.
پیروزیای که در نهایت به فتح کامل اروپا توسط متفقین انجامید.همونطور که فیلسوف بزرگ مارکوس ارلیوس گفته: «موانع انجام یک کار، همیشه قبل از خود اون کار ظاهر میشن. همیشه اون چیزی که به ظاهر یک مسیر رو سد کرده، خودش تبدیل به مسیر خواهد شد».
همین نگاه یا طرز فکر، به طور ویژه این روزا میتونه خیلی به کار ما بیاد یعنی توی این روزاهایی که اقتصاد جهان به نظر داره به سمت یه رکود جدید حرکت میکنه.
اکثر مردم رکود اقتصادی رو یک اتفاق وحشتناک و نابود کننده میدونن، که در واقع همینطور هم هست اما، در عین حال، همین رکود میتونه یه فرصت بزرگ هم باشه.
اگه قصد اینو داری که یه کسب و کار راه بندازی، رکود اقتصادی میتونه باعث بشه که تو نیروهای متخصص و باتجربه رو راحتتر استخدام کنی، کاری که برای یه کسب و کار نو پا توی شرایط عادی تقریبا غیر ممکنه!
توی دوران رکود اقتصادی تو این فرصت رو داری تا با فروشندهها قراردادهای بهتری ببندی و برای فضای کارت، جاهایی رو با قیمتهای خیلی پایین تر از وضعیت عادی که تقاضا توش زیاده اجاره کنی.
مهمتر از همه، اگه بتونی از پس دوران رکود بر بیای، وقتی که اقتصاد از رکود خارج بشه تو سهم بسیار بزرگتری از بازار خواهی داشت و دهها قدم برای بازاریابی کسب و کارت از بقیه جلوتر خواهی بود چراکه رقبای به مراتب کمتری نسبت به شرایط رشد اقتصادی برات باقی موندن.
در واقع، بسیاری از کسب و کارهای بزرگ در حین یا با فاصله بسیاری کمی از پایان یک بحران اقتصادی شروع به کار کردن
روی و والت دیزنی، کمپانی تولیدات والت دیزنی رو در حین رکود بزرگ معروف آمریکا راه اندازی کردن. کمپانی کاستکو در اواخر دهه هفتاد میلادی و همزمان با رکود اقتصادی اون زمان شروع به کار کرد. همینطور لینکدن کارش رو بلافاصله پس از بحران معروف به انفجار دات کام توی دهه نود میلادی آمریکا استارت زد.
همینطور دوران رکود یه زمان عالی برای سرمایه گذارهاست. یه تکانه شدید اقتصادی به این معناست که بزرگترین کمپانیها و شرکتها رسما به حراج گذاشته میشن. سرمایهگذارها به جای اینکه بخوان وقتی که بازار در حال رشده و قیمتها بالا و بالاتر میرن خرید کنن، درست وقتی همهي مردم اموالشون رو به حراج گذاشتن دست به جیب میشن و با کمترین قیمتها شروع به خرید میکنن. همانطور که وارن بافت میگه:
« وقتی که دیگران حریص شدن تو دست به عصا باش، اما وقت دیدی همه دارن دست به عصا راه میرن، نوبت حریص شدن توعه»
کلید اصلی برای تبدیل یک تهدید به فرصت توی یه رکود اقتصادی یا هر بحران یا دوران سختی توی زندگی یا محیط کار اینه که تنها راضی به تحمل اون دوران سخت نباشی، بلکه بهش علاقه نشون بدی. نویسنده کتاب، رایان هالیدی می گه که اولین فکری که از ذهن تو میگذره نباید این باشه که به خودت بگی، خیله خب من باهاش کنار میام، یا به خودت بگی احساس خوبی درباره اونچه که اتفاق افتاده داری، در عوض باید به خودت بگی که این موقعیت، یه موقعیت فوق العادهست.
چرا؟ چون اگه این اتفاق افتاده حتما یه دلیلی پشتش بوده پس باید خوشحال باشی که توی اون مقطع از زندگیت اتفاق افتاده. چی باید به خودت بگی؟ اینکه قراره بهترین استفاده رو ازش بکنی. فیلسوف بزرگ آلمانی، فردریک نیچه میگه: « فرمول من برای رسیدن یک انسان به بزرگی اینه: amor fati
یعنی اینکه اون کس هیچ چیزی برای متفاوت بودن نخواد. نه حرکت به جلو، نه حرکت به عقب، هیچی چیز، مطلقا هیچ چیز تا بینهایت. نه اینکه تنها اونچه هست را از روی اجبار تحمل کنه، یا حتی بخواهد اونرو پنهان یا ازش فرار کنه، بلکه اونرو دوست داشته باشه.»
رویکرد amor fati نیچه بسیار شبیه به یک طرز فکر کلاسیک در روم باستانه،
رویکردی که به اون فلسفه رواقی گری میگفتن. رواقیون نسبت به وقایع بیتفاوت نبودن یا ادعای این رو نداشتن که تاثیری از وقایع نمیپذیرن بلکه اونها در مواجهه با هر اتفاقی شاد بودن، حال چه اون اتفاق مثبت بود یا منفی. این فلسفه و طرز فکر رواقیون رو نباید به گاوی تشبیه کرد که توی بارون برای خودش واستاده،بلکه میشه گفت مثل بچههایی بودن که توی گل بالا و پایین میپریدن و بازی میکردن و زبونشون رو بیرون نگه میداشتن تا قطرات بارون رو لمس کنن.
یکی از راههای ساده ولی در عین حال شدنی برای تمرین داشتن طرز فکر amor fati اینه که از افکار منفی به عنوان ابزارهای کمکی استفاده کنیم. به عنوان مثال، اگه احساس تنهایی میکنی، اون حس رو دوسش داشته باش. این صرفا جسم تو عه که بهت یاداوری میکنه برای حضور دیگران ارزشگذاری کنی و تو رو هل میده که همواره برای حضور دیگران احساس نیاز کنی.
یه سوال، ایا احساس نا امید بودن یا احساس گناه داری؟ اینطور بهش نگاه کن که این عالیه. چرا؟ چون تایید میکنه تو برای خودت استانداردهای بالاتری از چیزی که هستی داری و تو میتونی از این حس به عنوان انرژی استفاده کنی تا خودت رو به اون استانداردها برسونی!
توی کتاب « مانع یک راه است»، نویسنده یعنی رایان هالیدی به سراغ قصهی بوکسوری به اسم جک جانسون میره تا داشتن طرز نگاهamor fati به زندگی رو بیشتر توضیح بده.
در چهارم جولای ۱۹۱۰، جک جانسون و جیم جفریس در مسابقهای که به مسابقه قرن معروف بود به مصاف هم رفتن
جانسون اولین بوکسور قهرمان سنگین وزن سیاه پوست در امریکا بود و جیم جفریس که توسط طرفداراش به امید سفید بزرگ معروف شده بود هم با وجود اینکه خودش رو قبلا بازنشسته کرده بود، برگشته بود تا جلوی قهرمانی یه بوکسور سیاهپوست رو بگیره.
در طی ۱۵ راند، جانسون تمام مدت شعارهای توهینامیز نژادپرستانه از طرف طرفداران خشمگین جفریس و حدود ۲۰۰۰۰ تماشگر رو میشنید اما انگار جانسون داشت از هر دقیقه مسابقه لذت میبرد. حتی بعد از اینکه مشتی به صورت اون برخورد کرد و گوشه لبش شکافت، جانسون ضربه سنگینی به جفریس وارد کرد اما درحالیکه خودش لبخند به لب داشت.
هر راندی که میگذشت جانسون به شکل عجیبی شادتر میشد و با انگیزه بیشتری بازی میکرد که همین باعث میشد جفریس بیشتر و بیشتر عصبی بشه. این موضع باعث شد که جفریس زودتر خسته بشه و در راند پونزدهم، توان جنگیدن رو از دست بده و بره گوشه رینگ و حولهش رو برداره.
وقتی زندگی به صورت تو مشت میزنه، با یه لبخند بهش جواب بده. وقتی با کسی یا چیزی که ازش متنفری روبهرو میشی، برای اینکه از اون جلو بیوفتی فقط لبخند بزن و خوشحال بمون. اگه کسی بهت بیاحترامی کرد یا سعی کرد تو رو فریب بده، دوسش داشته باش، اگه اون ادم که داره فریبت می ده رییست بود، چه بهتر، به سادگی میتونی از حد انتظاراتی که اون ازت داره رد بشی و بهتر باشی و اگه اون رقیب تو توی یه مسابقه باشه که بخواد فریبت بده، دفعه بعد که باهاش روبهرو میشی غافلگیرش میکنی.
اتفاقی افتاده که آسیب دیدی و مجبوری توی تخت بخوابی؟ عالیه، این یعنی یه تایم خوب داری تا بتونی استراحت کنی و کلی کتاب خوب بخونی.
اگه بتونی یاد بگیری که هر مانعی رو که زندگی پیش روت می ذاره دوست داشته باشی، کمکم می بینی که این مشکلها و موانع، درونشون فرصتهای زیادی برای تو دارن که میتونن زندگی تو رو به یه شکلی بهتر کنن.
اما … همیشه لازم نیست که با یه مانع واقعی مواجهه بشی، گاهی میشه که موانع مسیر رو تصور کرد. مثلا اگه کسب و کاری داری، تصور کن که از الان شکست خوردی. صب به دفتر کارت رفتی و متوجه شدی که درها بسته ان و یه اعلامیه روی در نصب شده که محل کارت تعطیل شده. از خودت میپرسی چه اتفاقی افتاده؟ مشکل چی بوده؟ ایا بازار دیگه به محصول تو نیاز نداشته؟ ایا رقبای تو تونستن سهم بازار تو رو تصاحب کنن؟ ایا توی مدیریت کارت به مشکل خوردی؟
اگه چند دقیقه وقت بذاری و به افکار منفی فک کنی و خطرات احتمالی برای کسب و کارت رو تصور کنی، میتونی کارت رو تقویت کنی. چطوری؟ کافیه اون تهدید ها رو برعکس کنی اون وقت همون ها برای تو تبدیل به فرصتها و موقعیتهای پیشرفت میشن. دقیقا کاری که فیس بوک دائما انجامش میده.
اونها خطرهای احتمالی برای کارشون رو شناسایی میکنن و روشون کار میکنن تا بتونن برای خودشون تبدیل به فرصت کنن. مثلا اینستاگرام یه نمونه از همین رویکرد اوناست که خیلی زود متوجه وجود اون شدن. یا مثلا قابلیت استوری گذاشتن که فیس بوک از رقیبش اسنپچت بر داشت و به شکلی جدید که بابتش محکوم نشه به خودش اضافه کرد و تونست مخاطین بیشتری رو جذب کنه.
اگه کسب و کاری داری، این طرز فکر رو به کارت اضافه کن
تصور کن که صب سر کار رفتی و اونجا متوجه میشی که کار تو تعطیل شده. یا تصور کن که رییست میخواد تو رو اخراج کنه، به اخرین جملههای صحبتهاتون فک کن، چه کار دیگهای میتونستی بکنی؟ چه مقدار از اونها در اختیار و کنترل تو بودن؟ چه مهارتهایی برای جلوگیری از این اتفاقها میتونستی یادبگیری یا چه استراتژیهایی رو میتونستی انتخاب کنی؟
این تکنیک «پیش از مردن» نام داره. تکنیک «پس از مرگ» یکی از تکنیکهای پزشکیه، به این معنی که توی اون دکترها با بررسی جسد کسی که فوت کرده دلایل مرگ اون ادم رو پیدا میکنن. اما تکنیک «پیش از مرگ» به معنی اینه که شما کسب و کارتون، پروژهای که میخواین انجامش بدین یا هر کار دیگهای رو قبل از اینکه واقعا شکست بخوره، مرده تصور کنید و عوامل مرگ یا همون شکستش رو بررسی کنید.
یادتون نره، منظور از تکنیک پیش از مردن، این نیست که نقاط ضعف تون رو پیدا و سعی کنید از خودتون در مقابل اونا محافظت کنید، بلکه به این معنی هست که اونا رو برای خودتون تبدیل به فرصتهای جدید کنید. رایان هالیدی توی کتاب مانع یک راه است یه جملهی طلایی داره که میگه: « شکست چیه؟ شکست چیزی نیست جز آموزش. چیزی نیست جز اولین قدم برای رسیدن به چیزی بهتر.»
لطفاً نظرها، پیشنهادها و پاسخ خود را با ما و سایر همراهان آکادمی نسیم سبحان در بخش نظرات (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.