خلاصه کتاب رهبر درونگرا : نوشته: جنیفر کانوایلر

معرفی و خلاصه کتاب رهبر درونگرا : نوشته: جنیفر کانوایلر

 

این کتاب در سال 2009 منتشر شده و به چالش هایی که افراد درونگرا در یک دنیای تجاری کاملا برونگرا با اون روبرو هستن، می پردازه. سپس توضیح میده که مدیران درونگرا می‌تونن مرزها و حدود خودشون رو گسترش بدن، از نقاط قوت شخصیتشون استفاده کنن و رهبرانی موفق باشن. چه کسی باید به این خلاصه کتاب گوش بده؟ هر کس که درونگرا است و به رهبری علاقه داره، هرکس که برونگرا است و میخواد همکارای درونگرای خودش رو بهتر درک کنه و هرکس که مشغول آموزش و تربیت رهبرای آینده است.

 

 

خلاصه متنی رایگان کتاب رهبر درونگرا

 

نقش یک رهبر چیه؟

باید تیم خودش رو متقاعد و هدایت کنه، با شرکای تجاری مذاکره کنه و شرکت رو در مسیر موفقیت و پیشرفت قرار بده. یه نظر میرسه این گزاره‌ها یه شغل مناسب برای برونگراهای باهوش رو توصیف میکنن. برونگراها ذاتا تو سخنرانی و مهارت و قاطعیت دارن، دوست دارن مرکز توجه باشن و از کار کردن با دیگران لذت میبرن.

اما جالبه که بسیاری از رهبرای موفق، درونگرا هستن. در واقع، درونگراها نقاط قوت خاصی دارن که برونگراها فاقد اونان. اما برای موفق شدن باید سخت تلاش کنن. جنیفر کانوایلر با بیش از ۱۰۰ متخصص درونگرا مصاحبه کرد تا بفهمه اونا چطوری از نقاط قوت خودشون استفاده میکنن، چجوری به چالش‌های درونگرا بودن غلبه میکنن و برای پیروزی تو فرهنگ تجاری برونگرا چه استراتژی‌هایی دارن. نتایج این بررسی رو برای شما خلاصه کردیم. با ما همراه باشید تا بدونید چرا مهمونی‌های شبانه میتونن بزرگترین مانع در مسیر حرفه‌ای درونگراها باشن.

همچنین متوجه میشید چرا درونگرا بودن می‌تونه باعث بشه تنبل و کند به نظر برسید، حتی اگر باهوش ترین فرد روی زمین باشید. در آخر، یاد میگیرید چطور از قدرت درونگرایی خودتون برای موفقیت استفاده کنید.

تعداد درونگراها از اون چیزی که ما فکر می کنیم بیشتر هست- حتى بين افراد بسیار بانفوذ. چه تو یه کلاس درسی و چه یه مهمونی، همیشه به نظر میرسه تعداد برونگراها بیشتر از درونگراها است. اما ظاهر افراد ممکنه گمراه کننده باشه: در همه حوزه های زندگی افراد ساکت و کم حرف وجود دارن و اتفاقا در اقلیت هم نیستن.

 

 

در واقع، درونگرایی و برونگرایی دو نوع خلق و خوی اصلی هستن که به طور متوازن تو سراسر جمعیت دنیا توزیع شدن

 

واژه های برونگرا و درونگرا اولین بار توسط سی. جی جونگ C.G.Jung برای ایجاد تمایز بین دو تیپ مهم شخصیتی مطرح شد: درونگراها به درون خودشون و افکار خودشون بیشتر توجه میکنن و به اتفاقات پیرامونشون کمتر اهمیت میدن، در حالیکه برونگراها فعال و اجتماعی هستن و روی محیط بیرون خودشون تمرکز دارن.

این دو تیپ شخصیتی، از نظر تجدید قوای روانی یا اصطلاحا «شارژ باتری ذهنی» هم تفاوت دارن: برونگراها از تعامل اجتماعی انرژی می گیرن، اما درونگراها از طریق تفکر در سکوت و تنهایی انرژی خودشون رو بازیابی میکنن. سبک ارتباطی اونها هم متفاوت هست: برونگراها صريح و قاطعن، در حالیکه درونگراها گوش کردن رو به صحبت کردن ترجیح میدن، همه گزینه ها رو ارزیابی میکنن و بعد اقدام به کاری می کنن.

تعداد درونگراها چند نفره؟ دانشمندا با گروه های مختلفی از افراد در مورد ویژگی های شخصیت درونگرا، مثل نیاز به زمان زیادی در سکوت بودن یا ترجیح گوش دادن به صحبت کردن، مصاحبه کردن.

نتیجش چی شد؟ حدود ۴۷ تا ۵۵ درصد جمعیت ایالات متحده درونگرا هستن، اما در مورد سیاست و تجارت چطور؟- آیا فقط برای برونگراها جا هست؟ به نظر میرسه فرهنگ کسب و کار به ویژگی هایی مثل اجتماعی بودن، صراحت و قاطعیت و جمع گرایی اهمیت بیشتری میده، تا به خصوصیات درونگراها مثل بازتابندگی درونی و وجدان و وظيفه. بنابراین فرهنگ تجاری ما به نفع برونگراها است.

با این حال یه مطالعه نشون داده که حداقل ۴۰ درصد مدیرای اجرایی خودشون رو درونگرا می دونن. مشهورترین اونها احتمالا آبراهام لینکلن هست که مرتب از جمع فاصله گرفته و به جای معاشرت تو کتابخونش می نشسته و کتابایی با موضوع حقوق میخونده.

 

 

درونگراها فرصت‌ها رو از دست میدن چون خودشون رو در معرض توجه عموم قرار نمیدن

 

برای جا افتادن موضوع یه مثال میزنیم واستون: یه جلسه خیلی مهم رو تصور کنید که در اون عده زیادی در حال تلاش و تقلا برای اظهار نظر در مورد یک مشکل بازارایابی تو شرکت هستن. همه سعی دارن سره به دست آوردن توجه محدود مدیر با هم رقابت کنن، اگر درونگرا باشید به احتمال زیاد شانسی برای برنده شدن تو این رقابت نخواهید داشت.

چرا؟ چون اگر تو جلسه صحبت نکنید، ایده هاتون شنیده نمیشن. افراد صریح و قاطعی که بلند و آزادانه حرف میزنن، مطلوب ترین و بهترین پروژه‌ها و منابع رو به دست میارن. و خب مشخصه که برونگراها بیشتر صدای خودشون رو بالا میبرن.

مثلا شاید راه حل عالی ای برای مشکل بازاریابی داشته باشید اما در مورد ورود به بحث دو دل باشید. تو چنین شرایطی حتی بهترین ایده ها هم بی فایدست. برای اینکه ایده هایی که به ذهنتون میرسه موثر واقع بشن و به مرحله عمل برسن باید صحبت کنید و تیم رو متقاعد کنید.

فقط هم تو جلسات نیست که درونگراها فرصت ها رو از دست میدن: موارد دیگه که میشه گفت اینا هست: اگر تو محیط کار چندان جلب توجه نکنید، وقتی مدیر یا رییس به دنبال انتخاب فردی برای یک مسئولیت میگرده، احتمالا شما رو نادیده میگیره.

به این دلیل که رییس یه مجموعه اونقدر وقت نداره که به دنبال مناسب ترین فرد برای یک پروژه مهم بگرده. بنابراین اون رو به فردی می سپاره که اخیرا جلب توجه کرده باشه. مثلا اگه یه درونگرا و یه برونگرا هر دوتاشون عملکرد خوبی داشته باشن، اما برونگرا توجه دیگران رو به عملکرد خودش جلب کنه، احتمالا اونه که ترفیع یا افزایش حقوق می گیره. بنابراین اگر میخواید مورد اعتماد واقع بشید و مسئولیت بگیرید، باید خودتون رو تو کانون توجه رییستون قرار بدید و مطمئن بشید که موفقیت ها و عملکرد شما رو فراموش نمیکنه.

بنابراین، دفعه بعد که رییس خودتون رو دیدید، یه اشارہ گذرا به عملکرد خودتون داشته باشید.

 

 

نیاز درونگراها به زمانی برای تنهایی، به ضرر اونها است

 

هرکس که تو اداره کار کرده باشه، میدونه که افراد گاهی ترجیح میدن تنها کار کنن. اما درونگراها بیشتر از دیگران به زمانی برای تنهایی نیاز دارن و این میتونه به ضررشون تموم بشه.

برای درونگراها این خیلی مهمه که تو فواصل منظم بتونن تنها کار کنن، اما برای دفاع از این ترجیح شخصی نیاز به مهارت‌های دیپلماتیک و تلاش زیاد دارن.

چون یک محیط کاری که عمدتا برونگرا است و دارای فضاها و دفاتر کاری باز، جلسات مکرر و کار تیمی مداومه، نمیتونه زمان تنهایی مورد نیاز یه درونگرا برای تجدید قوا رو فراهم کنه. و حتی ممکنه همکارای برونگرا نیاز درونگراها به تنهایی رو درک نکنن و اگه بعضی وقتا مورد استقبال درونگراها برای معاشرت قرار نگیرن، باعث دلخوریشون میشه.

ویژگی دیگه‌ای که به نفع درونگراها نیست، عدم تمایل اونا به شرکت تو معاشرت های غیر رسمی در فواصل کنفرانس ها یا جلسات هست. از این زمان اغلب برای تقویت روابط، تبادل اطلاعات و بده بستون های همکارانه استفاده میشه. مثلا تو یه سفر کاری، مدیر حسابداری درونگرا ترجیح میده به جای گلف بازی با مدیرای دیگه، تنها وقت بگذرونه. چند لحظه بعدش تو جلسه رسمی متوجه میشه که بیشتر تصمیمای حیاتی قبلا تو زمین گلف و بدون حضور اون گرفته شدن.

پس درونگراها باید بیشتر معاشرت کنن، نه؟ اما مشکل اینجاست که معاشرت طولانی بدون اختصاص زمانی به تنهایی میتونه به عملکرد و روحیه فرد درونگرا آسیب بزنه.

به این دلیل که درونگراها تو تنهایی خیلی بهتر کار می کنن و برای تجدید قوای فکری به سکوت نیاز دارن. اگه زمان تنهایی از اونا دريغ بشه، بیش از حد خسته و فرسوده شده و راندمان کاری اونا میاد پایین. حتی ممکنه علائم مربوط به استرس مثل سردرد و کمردرد از خودشون نشون بدن. در واقع، یک فرد درونگرا بدون فرصتی برای سکوت و تنهایی در طول روز، درست به اندازه فرد برونگرایی که روزش رو تو تنهایی گذرونده، ناراضی و کلافه میشه.

 

 

اگه درونگرا هستید، باید برای زمان تنهایی خودتون به دقت برنامه ریزی کنید

 

برونگراها اغلب در مورد همکار کم حرف، ساکت و محتاطشون پیش داوری می کنن. فرض کنید درونگرا هستید: وقتی رئیس از شما میخواد مسئله ای رو حل کنید، به دفتر خودتون میرید و با صرف وقت روی موضوع تمرکز می کنید.

دو هفته بعد ارزیابی از عملکرد همه انجام میشه و شما در نهایت شگفتی متوجه میشید که به خاطر کند کار کردن و عملکرد ناهماهنگ و جدا افتاده از بقیه مورد انتقاد قرار گرفتید.

اغلب درونگراها در معرض چنین سوءبرداشت هایی قرار میگیرن. یکی از دلایلی که درونگراها به اشتباه «کند» به نظر میرسن، اینه که قبل از گفتن هرچیز به دقت فکر میکنن و مطمئن میشن بهترین چیزی هست که می تونن ارائه بدن. اما برونگراها به محض اینکه پیشنهادی به ذهنشون میرسه اون رو مطرح میکنن و ترکیب این دو سبک فکر کردن باعث میشه برونگراها، درونگراها رو متهم به کندی کنن.

فرض کنید دو کودک با هوش یکسان، یکی برونگرا و یکی درونگرا تو یه کلاس هستن. هر دو ایده های خیلی خوبی برای نمایشگاه علمی مدرسه دارن. کودک برونگرا بلافاصله پیشنهادش رو فریاد می زنه اما درونگرا ایده‌ش رو بررسی میکنه و مدتی بعد اون رو ارائه میده. نتیجه؟ در مقایسه، کودک درونگرا کندتر و از نظر خیلی ها کم هوش تر به نظر میرسه.

 

 

درونگراها ممکنه به اشتباه سرد، خشک و مرموز به نظر برسن

 

اون ها از نظر عاطفی کمتر چیزی رو بروز میدن و بیشتر روی احساسات خودشون تمرکز دارن تا ابراز اونها. مثلا اگه خدایی ناکرده مرگ یکی از نزدیکانتون رو تجربه کنید، دوست درونگرای شما احتمالا ساکت میشه چون عميقا با غم شما احساس همدردی میکنه. اما همین کارش از بیرون میتونه سردی و بی ملاحظگی به نظر برسه.

و از اونجا که برونگراها بیشتر احساسات خودشون رو ابراز می کنن، وقتی کسی احساسات خودش رو بیان نمیکنه، بقیه یکی از این دو برداشت رو می‌کنن: فرد درونگرا بی تفاوت و بی عاطفه است. یا از سر بی علاقگی به همکاراش احساسات خودش رو بروز نمیده. فرد برونگرا در نهایت به این نتیجه میرسه که همکار درونگراش یا بی احساس و سنگدل هست یا خودش رو عمدا از بقیه جدا کرده که هر دو این برداشت‌ها اثرات مخربی رو محیط کار میزاره.

اگه متوجه شدید یکی از همکاراتون مدت بیشتری طول میکشه تا اظهار نظر کنه یا کمتر حرف میزنه، زود قضاوت نکنید: شاید اون شخص درونگراست!؟

انتخاب دقیق کلمات یکی از دارایی های کلیدی درونگراها است.

آیا قبل از بیان افکار خودتون تردید می کنید؟ آیا مکث می کنید تا نقاط قوت و ضعف نظرتون رو بررسی کنید؟ در این صورت، احتمالا درونگرا هستید. و اگرچه بسیاری از مردم ممکنه دلیل واکنش دیرهنگام شما رو به مسائل بد ربط بدن، این ویژگی در واقع مزیت بزرگ شماست.

چرا؟

چون عدم ابراز بی مهابا و عجولانه افکار، جلوی ارتکاب اشتباهات پرهزینه و جبران ناپذیر رو می گیره. و تو بعضی زمینه های تخصصی، یک کلمه غلط میتونه باعث از دست دادن شغلتون بشه. مثلا اگه سخنگوی یک روزنامه، سیاستمدار یا دیپلمات باشید. فرض کنید یه دیپلمات یهویی نظر خنده‌ داری در مورد کلاه جدید ملکه یا پادشاه یا رییس جمهور مملکت از دهنش در بره!

 

 

مزیت دیگه فکر کردن قبل از حرف زدن اینه که هرچیزی که میگید از قبل منسجم و ساختاربندی شده و توجه و اعتبار بیشتری به خودش جلب میکنه

 

با پردازش کامل افکارتون قبل از به زبون آوردن اونها، کیفیت اظهارات خودتون رو بالا می برید و مردم متوجه این نکته میشن. مثلا تو یه میزگرد همه داده ها و اطلاعات مربوط رو از قبل آماده می کنید، موضع خودتون رو به شیوه ای قانع کننده توضیح میدید و استدلال های مخالف رو پیش بینی می کنید. در نتیجه، نسبت به فرد دیگری که میکروفون رو می قاپه تا بدون فکر یه حرفی بزنه، شایسته تر و باکفایت تر به نظر می رسید.

به علاوه، وقتی بقیه میدونن که شما شتاب‌زده و بی فکر حرف نمی زنید، اطلاعات مفید و با ارزش رو راحت تر در اختیارتون قرار میدن. وقتی بدونن که می تونید جلوی زبانتون رو بگیرید، رازهای خودشون یا اطلاعات کلیدی و مهم رو با شما در میون میزارن. مثلا رئيستون به شما میگه که برای کار تو شرکت دیگه ای درخواست داده. اگر بخواید جانشین رییس خودتون باشید، این اطلاعات به شما کمک میکنه تا نسبت به دیگران تمایز پیدا کنید.

با بررسی نکات بعدی، یاد میگیرید درونگراها از چه راه هایی میتونن مهارت های رهبری خودشون رو ارتقاء بدن.

مهارت گوش دادن و مشاهده تو درونگراها از اونا رهبرایی عالی و قدرتمند میسازه. برای آشنایی بیشتر با دنیای درونگراها، داستان جودی Judyرو مرور می کنیم. دختربچه چهارساله ساکتی که به ندرت با هم سن و سالاش بازی میکنه، اما با دیدن میتونه خوب همه چیزو متوجه بشه و توانایی مشاهده بالایی داره، همچنین کارای مورد علاقه هم سنو سالاش و یا همبازی های مورد علاقه‌شون رو میدونه.

در واقع بیشتر درونگراها این مهارت رو دارن. اون ها اغلب تو بازی ها، شوخی ها، گپ و گفت ها و بحث ها شرکت نمیکنن، در حاشیه قرار میگیرن و تعامل های دیگران روزیر نظر میگیرن.

مثلا جودی دوست نداره کارت بازی کنه. اما وقتی دوستاش بازی میکنن، با دقت مشاهده میکنه و متوجه میشه چه کسی قصد تقلب داره و بقیه چجوری با اون برخورد میکنن.

 

 

این توجه دقیق و متمرکز، از درونگراها شنونده های عالی‌ای می سازه:

 

وقتی به حرف های شما گوش میدن، واقعا روی ایده هایی که بیان می کنید تمرکز میکنن. کمتر از برونگراها دچار حواس پرتی و عدم تمرکز میشن، چون به فکر جواب دادن سریع به شما نیستن. این ویژگی ها باعث میشه شنونده های خوبی باشن.

اما این مهارت ها چه اهمیتی دارن؟

اهمیتش اینه که مهارت های شنیداری و مشاهده ای برای یه رهبر خوب ضرورین. رهبر از طریق شنیدن دقیق و مشاهده متمرکز میتونه اطلاعات مفیدی در مورد نیازهای تیمش کسب کنه. اون دقيقا میدونه چه چیزی به اعضای تیم انگیزه میده و باعث بهبود عملکردشون میشه. مهارت خوب گوش کردن همچنین به ایجاد روابط قوی با مشتریان و مافوق ها هم کمک میکنه، چون وقتی با توجه به دیگران گوش میدید، احساس محترم و با ارزش بودن بهشون دست میده.

شبکه سازی رو اغلب مخصوص برونگراها می دونن. اما درونگراها به روش خودشون انجامش میدن.

ملاقات با افراد مناسب و ایجاد و پرورش روابط قوی با اونها برای موفقیت یک رهبر ضروری است. اما این به معنی اینه که درونگراها باید تمام روزهای کاریشون رو تو جلسات تیمی بگذرونن و عصرها هم کارت های ویزیت جمع آوری کنن؟

تنش بین درونگراها و شبکه های اجتماعی سنتی از اونجا ناشی میشه که برونگراها و درونگراها انواع متفاوتی از تعامل رو ترجیح میدن: برونگراها از سلام و احوالپرسی و گپ روزمره لذت میبرن، اما درونگراها بحث های عمیق رو ترجیح میدن. شبکه سازی اجتماعی برای درونگراها به معنی گپ و گفت زیاد و مکرره که دوستش ندارن.

 

 

اما روش های شبکه سازی مناسب درونگراها هم وجود دارن؛

 

مثلا شبکه های اجتماعی اینترنتی به درونگراها امکان ارتباط نوشتاری میدن، بنابراین میتونن تو تنهایی و سکوت فکر کنن و حرف های خودشون رو بنویسن. از این گذشته، بسیاری از درونگراها نویسنده های خوبی هستن و میتونن با اولین پیغام نوشتاری یا ایمیل تاثیر خوبی بزارن. اون ها میتونن همه چیز رو قبل از ارسال بررسی و کنترل کنن.

روش دیگه شبکه سازی برای درونگراها تمرکز روی مکالمه تک به تک هست. به این ترتیب میتونن طرف مقابل رو بهتر و عمیق تر بشناسن و با سازگار کردن خودشون با نیازهای هر فرد، رابطه بهتری با اون برقرار کنن. مثلا می تونن روش فکر کردن طرف مقابل رو بشناسن. اینکه مفاهیم انتزاعی رو ترجیح میدن یا رویکرد عملی رو بیشتر میپسندن.

به علاوه، افراد تو مکالمه دو نفره تمایل بیشتری به در میون گذاشتن جزئیات بیشتر و مسائل مهم تر یا خصوصی تر دارن که میتونه برای رهبرا مفید باشه.

رهبرای درونگرا برای موفقیت تو فرهنگ تجاری برونگرای امروز، باید محدوده های خودشون رو گسترش بدن. تصور کنید: در صد سال آینده دیگه اداره و دفتری وجود نداره، همه از خونه کار می کنن و همه تعاملات اجتماعی تو اینترنت اتفاق می‌افته؛ میشه گفت تو اون زمان دوره درونگراها میشه و درونگراها بیشترین راحتی و آسایش رو دارن. اما تا اون زمان، درونگراها باید از حاشیه و محدوده امن خودشون خارج بشن و با دنیای برونگرا تعامل کنن.

چرا؟

چون اگه تو محدوده امن خودشون باقی بمونن، خیلی از تعاملا و روابط مهم رو از دست میدن. مثلا فراری بودن از مرکز توجه بودن، اون ها رو از صحبت تو جمع محروم میکنه. برای آرامش یافتن تو تنهایی، از شرکت تو دورهمی های همکارای خودشون پرهیز میکنن و از گپ و گفت های روزانه دوری میکنن. ممکنه حتی مسائل فوری و اضطراری رو با ایمیل به همکار خودشون اطلاع بدن، چون همیشه نوشتن رو به حرف زدن ترجیح میدن.

 

 

اما پذیرش و ورود به این نوع تعاملات و غلبه به ترس و احساس ناراحتی حاصل از اونها برای یک رهبر درونگرا ضروری هستش

رهبر باید به تیم خودش آموزش بده، شرکت رو معرفی کنه و ایده‌هاش رو در حضور جمع و رو به روی همه مطرح کنه. مخصوصا جاهایی که همگی مستلزم صحبت کردن تو جمع هستن.

دورهمی های غیررسمی هم میتونن فرصت خوبی برای شروع شراکت های حرفه ای و کسب اطلاعات بیشتر در مورد همکارا و زیردستا و ایجاد صمیمیت باشن.

از این گذشته، ایمیل روش موثری برای انتقال اخبار مهم نیست، چون دیدن و باز کردن اون ها زمان میبره یا حتی ممکنه اصلا خونده نشن.

 

 

آمادگی از قبل و تمرین کردن به پیشرفت حرفه ای رهبر درونگرا کمک میکنن.

 

بسیاری از درونگراها اونقدر گفتگوهای روزمره و مکالمه در مورد موضوعات غيرجدی رو برای خودشون سخت میکنن که تصور می کنن، ژن اون رو ندارن! اما در واقع همه میتونن این مهارت رو یاد بگیرن.

تمایل درونگراها به پرهیز یا تموم شدن هرچی سریعتر این گفتگوها، ممکنه اونها رو بی ادب، بی کفایت یا سرد نشون بده و به حرفه اونها آسیب بزنه. اما اگه از قبل خودشون رو برای این مکالمه ها آماده کنن، میتونن با اعتماد به نفس کافی تو اون شرکت کنن. مثلا می تونن چند موضوع برای حرف زدن انتخاب کنن، چند خاطره سرگرم کننده آماده کنن و سوالای کلی و عمومی هم برای پرسیدن تو ذهن داشته باشن.

آمادگی از قبل، میتونه سرعت پاسخگویی درونگراها رو هم افزایش بده و جلوی کم هوش به نظر رسیدن اون ها رو بگیره

اگه یه درونگرا، سوالات احتمالی رو قبل از جلسه پیش بینی و در موردشون فکر کرده باشه، میتونه در طول جلسه سریع تر پاسخ بده.

درونگراها نه فقط از آمادگی قبلی بلکه از تمرین منظم گفتگوهای روزمره و صحبت تو جمع، هم سود می برن که برای رهبری خوب ضروری هستن. تمرین هم مثل آماده کردن خود، با چالش های پیش روی رهبر درونگرا مقابله می کنه. شاید چون مرکز توجه بودن رو دوست ندارید، از صحبت کردن تو جمع دوری می کنید یا از گفتگوهای روزمره حس خوبی ندارید، چون به مکالمه‌های عميق علاقه مند هستین. اما اگه کارهایی رو که تو حالت عادی انجام نمیدید رو تمرین کنید، به مرور عادت می کنید. مثل این که که یه آدم راست دست بخواد تمرین کنه با دست چپش نقاشی کنه. اولاش چیز جالبی نمیشه ولی به مرور بهتر میشه تا به تسلط کافی برسه.

تمرین کردن همچنین کمک میکنه ابزارهای بیشتری رو به مجموعه مهارت های ارتباطی خودون اضافه کنید. مثلا توانایی بالا بردن صداتون، با زمزمه کردن عمدی و جالب توجه برای تاکید رو یه نکته کلیدی: به خصوص زمانی که امکان آماده کردن خودون رو از قبل ندارید.

دی نهایت میشه پیام کتاب رو اینطوری خلاصه کرد:

درونگرا بودن میتونه چالش ها زیادی رو پیش روی یه رهبر قرار بده، اما همیشه برای غلبه به موانع یه سری راه حل وجود داره. مهارت های گوش کردن دقيق و مشاهده قوی و همچنین انتخاب دقيق کلمه‌ها قبل از حرف زدن، مزایایی هستش که شما نسبت به یه رهبر برونگرا دارید.

برای تک تکتون آرزوی موفقیت داریم و امیدواریم از زمانی که در کنار ما صرف کردید نهایت رضایت رو داشته باشید و همینطور تونسته باشیم مطالب مفیدی رو در اختیارتون قرار داده باشیم.

 

لطفاً نظرها، پیشنهادها و پاسخ خود را با ما و سایر همراهان آکادمی نسیم سبحان در بخش نظرات (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.

دیدگاه خود را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.