معرفی و خلاصه کتاب MBA شخصی : نوشته: جاش کافمن
کارای زیادی رو میخواین انجام بدین ولی وقت کمی دارین، این داستان زندگیهای مدرنه. یه لحظه با خودتون فکر کنین که به چه چیزی علاقه دارین و چه کاری رو دوست دارین یاد بگیرین و واسه رسیدن به این هدفتون چه کاری انجام دادین. لیست کارهاتون چه شکلیه؟ چی شما رو از شروع کردن منصرف میکنه؟ دو چیز خیلی شبیه هم: زمان و مهارت. این یه حقیقت تلخه که با ارزشترین تجربیات زندگی به مهارتهای خاصی نیاز دارن. به دست آوردن مهارت هم نیازمند تلاشه و زمانه، در حالیکه ما نه زمان داریم و نه میتونیم تلاشمون رو به طور مناسب و بهینه به کار ببریم. جاش کافمن تو این کتاب بهترین روش بهره وری و رسیدن به مدارج بالا تو کسب و کار رو ارائه میده. رویکرد سیستماتیک اون برای دستیابی به مهارت به شما نشون میده که چطور میتونین مهارتهای پیچیدهی کاری رو به قسمتهای سادهتر تقسیم کنین، تو هرکدوم از این قسمتها چطور مهارت پیدا کنین و در آخر به سطح مورد نظر خودتون برسین.
کارای زیادی رو میخواین انجام بدین ولی وقت کمی دارین، این داستان زندگی مدرنه.
یه لحظه با خودتون فکر کنین که به چه چیزی علاقه دارین و چه کاری رو دوست دارین یاد بگیرین و واسه رسیدن به این هدفتون چه کاری انجام دادین. لیست کارهاتون چه شکلیه؟ چی شما رو از شروع کردن منصرف میکنه؟ دو چیز خیلی شبیه هم : زمان و مهارت. این یه حقیقت تلخه که با ارزش ترین تجربیات زندگی به مهارتهای خاصی نیاز دارن. به دست آوردن مهارت هم نیازمند تلاشه و زمانه، در حالیکه ما نه زمان داریم و نه میتونیم تلاشمون رو به طور مناسب و بهینه به کار ببریم.
جاش کافمن تو این کتاب بهترین روش بهره وری و رسیدن به مدارج بالا تو کسب و کار رو ارائه میده. رویکرد سیستماتیک اون برای دستیابی به مهارت به شما نشون میده که چطور میتونین مهارتهای پیچیدهی کاری رو به قسمتهای سادهتر تقسیم کنین، تو هرکدوم از این قسمتها چطور مهارت پیدا کنین و در آخر به سطح مورد نظر خودتون برسین. جاش کافمن، نویسنده کتاب، خودش به کمک این روش تونسته پایههای مهارتهای یوگا، برنامهنویسی تحت وب، تایپ ده انگشتی، نوازندگی و موج سواری رو یاد بگیره. ست گودین( Seth Godin ) رو که حتما میشناسین.
ایشون در مورد این کتاب میگه : کتابای زیادی ادعا میکنن که زندگی شما رو تغییر میدن ولی این یکی واقعا تغییر میده.
حالا جاش کافمن کیه؟ جاش کافمن معلم تجاری مستقل، فعال آموزش و پرورش و نویسنده یه سری کتاب معروفه. رویکرد منحصر به فرد و چند رشتهای جاش تو زمینهی آموزش کسب و کار به صدها هزار خواننده تو سرتاسر جهان کمک کرده که مفاهیم پایه و اساس کسب و کار رو با اصطلاحات خاص جاش به کار بگیرن.
علاوه بر اون کارهای جناب کافمن تو نشریات معتبری مثل فورچون (Fortune ) ، بیزینس ویک ( BusinessWeek ) ، و فست کمپانی( Fast Company ) و همچنین تو وب سایتهای با نفوذی مثل لایف هکر ( Lifehacker ) ، هاروارد بیزینس( HarvardBussiness ) نمایش داده شدن. از کتابای دیگه ایشون میشه به اولین ۲۰ ساعت اشاره کرد که اولین جلدش تو سال ۲۰۱۳ منتشر شد. اگه میخواین تو زندگی کاریتون پیشرفت کنین و مسیر جدیدی رو پیش بگیرین، این کتابو از دست ندین. امیدواریم تا آخر پادکست همراهمون باشین.
وقتی جاش تو دانشگاه میخواست ارشدش رو بخونه، به یه پیشنهاد کاری تو شرکت پراکتل و گمبل ( Procter & Gamble ) جواب مثبت داد تا به عنوان یه دستیار مدیر برند مشغول کار بشه.
شغل جدید آقای کافمن به این شکل بود که اون در کنار آدمایی کار میکرد که مدرک فوق لیسانسشون رو از دانشگاههای مطرح گرفته بودن. جاش بندهی خدا این مدرک رو نداشت و از اون طرف هم نمیتونست دوباره به دانشگاه برگرده و صدهزار دلار واسه گرفتن این مدرک خرج کنه. بنابراین به راهی فکر کرد که بتونه مهارتهای کاریش رو گسترش بده، بدون اینکه مدرک جدیدی بگیره. وقتی از بین کسایی که مدرک فوق لیسانس نداشتن یه تحقیقی انجام داد، به یه سرمایه گذار مطرح رسید. اسمش چارلی مانگر ( Charlie Munger ) بود. چارلی مانگر شریک کاری وارن بافته ( Warren Buffet ). اونها با هم دیگه شرکت برکشایر هت وی ( Berkshire Hathaway ) رو به کسب و کاری تبدیل کردن که ارزشش امروزه به ۴ میلیارد دلار میرسه. بافت میگه : چارلی میتونه هر معاملهای رو سریع تر و دقیقتر از هر کس دیگهای تجزیه تحلیل و ارزش گذاری کنه. مانگر تحصیلات اون چنانی تو حوزه کسب و کار نداره. اون یه هواشناس و وکیل اهل اوماهاس( Omaha ).
اون هر چیزی رو که میخواست درباره شغلش بدونه رو خودش یاد گرفته. خودش میگه که قادره با استفاده از شبکهای از مدلهای ذهنی، کسب و کار رو با پوست و گوشت و استخون درک کنه و تصمیمات مهم بگیره. چهارچوب کسب و کاریای که مانگر استفاده میکنه، باعث میشه تو رقابت موجود تو بازار از بقیه پیشی بگیره. نویسنده ما هم از مانگر الهام گرفت و شروع کرد به خوندن صدها کتاب با موضوع کسب و کار، به دنبال یه مدل ذهنی درست که بتونه عملکرد بهتری داشته باشه و از بقیه همکارایی که مدرک بالاتری داشتن پیشی بگیره.
همونطور که جاش از کتابی به کتاب دیگه میرفت، یه الگوی تکراری رو کشف کرد و به این نتیجه رسید که هسته مرکزی هر کسب و کاری یه چهارچوب پنج بخشیه.
بخش اول، خلق محصول؛ بخش دوم، بازاریابی؛ بخش سوم، فروش؛ بخش چهارم، تحویل محصول و بخش پنجم، دارایی. جاش میگه که عدم وجود هر کدوم از این بخش ها، کسب و کارتون رو مختل میکنه. کسب و کاری که تولید درست حسابی نداشته باشه، یه سرگرمیه. کسب و کاری که بازاریابی درستی نداشته باشه، یه شکسته. کسب و کاری که نتونه محصولی که تولید میکنه رو به فروش برسونه، بی مصرفه. کسب و کاری که چیزی که قول میده رو تحویل نده، یه کلاهبرداریه و کسب و کاری که پول کافی واسه ادامه فعالیت در نمیاره، یه کسب و کار تعطیله. خب حالا بیاین هر بخش رو مفصلتر کند و کاو کنیم تا بتونیم کسب و کارها رو تجزیه و تحلیل کنیم و تصمیمات بهتری به عنوان یه کارمند یا کارآفرینی بگیریم که تازه داره بیزینسش ( business ) رو راه میندازه. بخش اول؛ خلق محصول.
سوالی که باید اینجا بپرسیم اینه که آیا واقعا داریم چیزی رو میسازیم که مردم واسش هزینه کنن؟ اولین نکته قابل توجه موقع بنا کردن یه کسب و کار اینه که بفهمیم در درجه اول چی باعث میشه مردم یه محصول رو بخرن یا از یه خدمت استفاده کنن. توی کتاب تجارت اثر کوین منی( Kevin Maney ) دو ویژگیای که باعث میشه تصمیم خرید راجع به یه محصول گرفته بشه، بررسی میشه. اون دو ویژگی از این قرارن : راحتی و ممتاز بودن. راحتی یعنی سریع بودن، قابل اعتماد بودن، ساده و انعطاف پذیر بودن. مردم واسه راحتی پول خوبی میپردازن. به خاطر همینه که شرکتهایی مثل اینستا کارت ( insta cart ) که مواد غذایی مورد نیازتون رو واسه مشتریاشون تهیه میکنن، توی بازار دووم میارن.
مردم خودشون میتونن به یه بقالی برن و محصولات مورد نیاز خودشونو بردارن ولی انتخابشون اینه که ۱۰ دلار بیشتر خرج کنن و به جاش اونا رو آماده و حاضر در خونهشون تحویل بگیرن. ممتاز بودن یعنی جذابیت از نظر زیبایی شناسی، تاثیر عاطفی قابل توجه و موقعیت اجتماعی بالا یا به قول خودمون باکلاس بودن. یه مثال خوب میتونه محصولات شرکت محبوب اپل ( apple ) باشه. مردم واسه خرید تولیدات اپل پول بیشتری میدن چون از حسی که بهشون میده، خوششون میاد و عاشق اینن که شرکت ارزش خودش و محصولات خودش رو به رخ همه میکشه.
اگرچه شما میتونین محصول یا خدمتی دست و پا کنین که زندگی رو واسه مردم آسونتر کنه یا بهشون حس خاص بودن بده، ولی همچنان هیچ ضمانتی نیست که اونا واسهاش پول پرداخت کنن. یه مثال خوب واسه این قضیه میتونه شرکت سگ وی ( Segway ) باشه.
شرکتی که بیش از صد میلیون دلار هزینه کرد تا دو چرخ برقیش رو بسازه. آدمایی که سگ وی رو طراحی کردن، مطمئن بودن که این محصول میتونه حمل و نقل شخصی رو متحول کنه. همونطور که ماشین تونست جای اسب و الاغ رو بگیره. اما در نهایت وقتی اونا سگ وی رو به بازار عرضه کردن، تعداد آدمایی که اونو خریداری کردن از ده درصد انتظارشون هم کمتر بود.
سگ وی یه محصول با طراحی خوب و کاربردی بود ولی بازار اونو نمیخواست. در نتیجه به جای پنهان شدن واسه یه سال و ساختن محصولی که فکر میکنین مردم دوستش خواهند داشت، بهتره که یه نسخه اولیه از محصول رو تولید کنین و واکنش مشتریتون رو بسنجین. با این کار میتونین تو ساخت محصولتون به یه بهبود تدریجی برسین تا جایی که به دل مشتریا خوش بیاد و واسش پول بدن. یه کتاب دیگه هم اینجا معرفی کنیم. واسه اندازه گیری و سنجیدن استقبال مردم از محصولتون میتونین از راهنماییهای کتاب نوپای ناب نوشته اریک رایس ( Eric Ries ) کمک بگیرین.
اونجا یه فرایند کاربردی واسه این موضوع بهتون معرفی میشه.
خب بگذریم. دومین بخش هر کسب و کاری، بازاریابیه و سوالی که باید از خودمون در اینجا بپرسیم اینه که چه اندازه داریم توجه مشتریهامون رو جذب و هدایت میکنیم. وقتی شرکت اپل، آی پاد اورجینالش ( original Ipod ) رو عرضه کرد، به همه اعلام کرد که این محصول میتونه تا هزار موسیقی رو تو جیب شما جا بده.
این تفکر و ایده شگفت انگیز بود و فراتر از انتظار خیلی از آدما تو اون زمان واقع شده بود. این ایده باعث شد که مردم به محصول جدید کمپانی اپل توجه ویژهای داشته باشن. توی کتاب گاو بنفش اثر ست گودین( Seth Godin) ، از یه استعاره خیلی خوب واسه توضیح این اصل بازاریابی استفاده میشه. فرض کنین که دارین تو یه اتوبان میرونین و کنار جاده یه گله از گاوهای قهوهای میبینین.
خب یه گله گاو قهوهای چیز معمول و متداولیه. ولی اگه یهو یه گاو بنفش تو اون گله ببینین، اونجاس که قضیه براتون جالب میشه چون فراتر از انتظار شماس و توجهتون رو به خودش جلب میکنه. هر کسب و کاری که بتونه تاثیر گاو بنفش رو داشته باشه شانس بالایی داره که بتونه مشتریش رو به بخش سوم یعنی فروش برسونه. تو قسمت فروش از خودمون باید این سوال رو بپرسیم که چقدر مشتریهامون به ما باور دارن و بهمون اعتماد میکنن. اگه تو ایستگاه اتوبوس نشسته باشین و یه غریبه به سمت شما بیاد و ازتون بخواد که در ازای بیست دلار بهش ده دلار بدین، احتمالا این معامله رو قبول نمیکنین چون به نظر خیلی مشکوک میاد.
شما اون رو باور نکردین و بهش اعتماد کافی ندارین که این کار رو انجام بدین. همین قضیه واسه فروش هم صادقه. مردم حاضر نیستن پولی رو که با زحمت به دست آوردن رو به همین راحتیها خرج کنن مگه اینکه باور کنن و اعتماد داشته باشن که یه کسب و کار میتونه به وعدههای خودش عمل کنه. یه راه که میشه سریع باور و اعتماد رو به وجود آورد، اینه که مدارک اجتماعی رو کنیم. اگه تو اون مثال، دوستی باشه که کنارتون تو ایستگاه اتوبوس وایساده و ضمانت غریبه رو میکنه، احتمالا تو این شرایط معامله رو قبول میکنین. حالا تو کسب و کار هم این قضیه میتونه به این شکل باشه که به جای یه دوست، یه آدم معروف و کسی که همه قبولش دارن این نقش رو ایفا بکنه.
اگه یه شرکت نتونه مدارک اجتماعی بسازه، باید مدام خودش رو گسترش بده و در طول زمان انقدر خودش رو به دنیا عرضه کنه که مردم بهش اعتماد کنن. هر چی یه شرکت اعتبار بیشتری داشته باشه، فروش بیشتری هم به دست میاره. چهارمین بخش هر کسب و کاری، تحویل محصوله. سوالی که باید اینجا از خودمون بپرسیم اینه که آیا داریم از انتظارات مشتریها فراتر میریم. ده سال پیش اگه میخواستین تو سایت زاپوس ( zappos ) به صورت آنلاین ( online ) کفش سفارش بدین، با یه سورپرایز( surprise ) دلپذیر مواجه میشدین.
کفشی که سفارش داده بودین به شکل غیر منتظرهای روز بعد به دستتون میرسید. کمپانی زاپوس واسه تحویل سریع و رایگان محصولاتش هیچ وقت تبلیغ نکرد چون اونها میدونستن که سورپرایزی که باعث بشه شرکت فراتر از انتظار مشتریش عمل کنه، خیلی با ارزش تر از یه تبلیغ خشک و خالیه. انتظارات مشتری ممکنه واسه اولین خریدش خیلی بالا باشه ولی بعد از اینکه خرید انجام شد، عملکرد شرکت باید مشتری رو غافلگیر کنه.
اگه میخواین مشتری ازتون راضی باشه و دوباره برگرده و از فروشگاه شما خرید کنه و علاوه بر این، شرکت شما رو به دوستا و آشناهاش هم معرفی کنه، رعایت این اصل لازمه. یه راه واسه فراتر رفتن از انتظارات مشتری اینه که سیستم با کارایی بالایی ساخته بشه که محصولاتی با کیفیت بالا از یه راه سریع و مطمئن ارائه میده. مثل چیزی که راجع به سیستم تحویل محصول شرکت زاپوس شنیدین. یه راه دیگه اینه که خدمات مشتری مدارانهی استثنایی داشته باشین. داستانی درباره شرکت زاپوس وجود داره که از این قراره : یه روز یکی از کارمندای بخش خدمات مشتری این شرکت متوجه میشه که یه مشتری کفشی رو سفارش داده که موجودیش تو انبار تموم شده. اون کارمند به یه کفش فروشی دیگه میره، کفش مدنظر مشتری رو میخره و اون رو ارسال میکنه.
به این میگن خدمات مشتری استثنایی.
بخش نهایی هر کسب و کاری رو بهش میگن دارایی. اینجا باید از خودمون بپرسیم : آیا داریم پول بیشتری نسبت به چیزی که خرج میکنیم به دست میاریم؟ اگر نه، نیازه که خرجتون رو تو یکی از چهاربخش قبلی که بهشون اشاره شد کم کنین یا محصولی رو تولید کنین که سود بیشتری بهتون برسونه. جاش میگه هیچی پیچیدهتر از این وضعیت نیست. درسته که یه سری الگوهای تئوری و اصطلاحات تخصصی یاد گرفتین و به کار بستین ولی در نهایت شما باید با اعداد تصمیم بگیرین که آیا کسب و کارتون داره به سمت درستی میره یا نه.
داشتن یه ذهن کاری فوقالعاده به این معنی نیست که همه جوابها رو بدونین، بلکه یعنی سوالهای درست بپرسین و الگوهای ذهنی درستی داشته باشین. با این چارچوب پنج گانه، شما میتونین سوالهای درست بپرسین و هر کسب و کاری رو درک کنین و بدون داشتن مدرک به مدارج بالا برسین. چیزی که شنیدین، لب مطلب کتاب ام بی ای شخصی اثر جاش کافمن بود. جاش تو این اثر بیش از ۲۰۰ اصل کسب و کار رو بهتون معرفی میکنه. پس میتونه یه راهنمای خوب واسه تجزیه و تحلیل یا راه انداختن یه بیزینس جدید باشه.
لطفاً نظرها، پیشنهادها و پاسخ خود را با ما و سایر همراهان آکادمی نسیم سبحان در بخش نظرات (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.