خلاصه کتاب بازنگری : نوشته: جیسون فرد

معرفی و خلاصه کتاب بازنگری : نوشته: جیسون فرد

 

? اگه دنبال یک کتاب متفاوت درباره راه‌اندازی کسب و کار می‌گردین، این کتاب جیسون فرد رو بهتون توصیه می‌کنیم. کتاب بازنگری کلی راهکار به روز برای رسیدن به موفقیت‌های مالی و اهداف تجاری ارائه داده و میگه راه‌اندازی یک کسب و کار خیلی سا‌ده‌تر از اون چیزی هست که همه فکرشو می‌کنن!

 

 

خلاصه متنی رایگان کتاب بازنگری

 

برای شروع یه کسب و کار به چه چیزایی نیاز داری؟

صبر کن ببینم، از اینکه بخوای کار خودت رو رابندازی می‌ترسی و فک می‌کنی با وجود اینهمه رقیب توی بازار امکان نداره بتونی موفق بشی؟

جیسون فراید یه کارآفرینه و توی کتاب بازنگری سعی کرده توضیح بده که شروع یه کسب و کار نه کار سختیه نه نیاز به رویاپردازی داره.

فقط باید بلد باشی که چطور شروع کنی و جلو بری، پس این کتاب با ارزش رو از دست نده.

شروع کردن یه کسب و کار ممکنه به نظر ترسناک بیاد ولی اگه به اندازه کافی برنامه‌های تلویزیونی و ویدیو‌های یوتوب درباره شروع کسب و کار دیده باشی احتمالا گاهی با خودت فک می‌کنی که دیگه وقتشه به عنوان یه کارافرین وارد گود بشی،

حس میکنی همه چیزت رو باید ریسک کنی و وقتشه که ایلان ماسک بعدی باشی و یک شرکت چند میلیارد دلاری را بندازی.

اما جیسون فراید نویسنده کتاب بازنگری و موسس شرکت نرم افزاری basecamp می‌گه که این مدل محتواها درباره کارافرینی و شرکت‌های استارت اپی همشون چرت و پرتن!

شروع کردن یه کسب و کار نه چیز ترسناکیه، نه لازمه که برای شروعش تو خودت رو به همه معرفی کنی یا بخوای که امپراطوری میلیارد دلاریت رو را بندازی.

در واقع، حتی اینکه بتونی یه بیزنس کوچیک که به عنوان مکمل درامد اصلیس باشه رو هم شروع کنی به همون اندازه فوق‌العاده‌ست.

 

 

یه کسب و کار کوچیک اما پربازده و با تداوم

 

خودش یه موفقیت بزرگه و شاید باورت نشه چون مسیر ساختن یه کسب و کار قابل اعتماد و سود ده به مراتب ساده‌تر از اون چیزیه که احتملا توی ذهن تو باشه.

کتاب بازنگری یه نگاه جدید به کسب و کاره که نویسنده ش یعنی جیسون فراید و تیمش تو شرکت بیسکمپ برای بیشتر از ۲۰ سال مورد استفاده قرار دادن و حالا دارن به مخاطبشون پیشنهادش می‌دن.

کتاب بازنگری رو قبل از هر نگاهی میشه توی یه جمله خلاصه کرد:

با کمترین هزینه ممکن مشکلت رو حل کن، بعد برو و مبارزه کن.

این جمله شاید یکم گیج کننده به نظر بیاد پس بریم ببینیم که هر بخش اون چه معنایی داره.

 

 

اول، مشکلت رو حل کن:

 

وقتی ویک فرت برای ارکستر سمفونی شهر بوستون درامز می‌نواخت، از کیفیت چوب‌های درامزی که ازشون استفاده می‌کرد حسابی شاکی شده بود.

هیچکدوم از دو تا چوب‌ها وزن یکسانی نداشتن یا حتی صدای یکسانی تولید نمی‌کردن، خب چی شد؟ اون رفت توی زیر زمین خونه‌اش و شروع کرد که چوب‌های درامز خودش رو بسازه! این چوب‌های اون نه تنها هم وزن بودن بلکه تن صدایی یکسانی هم ایجاد می‌کردن.

فرت اسم اونها رو «جفت ایده‌ال» گذاشت. چند سال بعد، اون ۶۲ درصد از کل سهام بازار چوب‌های درامز رو در اختیار خودش داشت!

وقتی که بیل بورمن توی دانشگاه ارگان مربی دو بود، برای دانشجو‌هاش دنبال کفش‌های ورزشی سبک‌تر و با کیفیت‌تر می‌گشت که پیدا نمی‌شد.

پس سراغ یه کارگاه کوچیک رفت و با ریختن مواد مخصوص پلاستیکی توی قالب فلزی ساخت کفش‌های خودش رو شروع کرد. چند سال بعد برند نایکی به دنیا اومد.

جیسون فراید و تیمش تو بیس کمپ روی تولید نرم‌افزارهای مدیریت پروژه تمرکز دارن و هر کدوم از محصولات اونا نتیجه یه سوال ساده بوده:

آیا این چیزی هست که ما بهش نیاز داشته باشیم و بخوایم ازش استفاده کنیم؟

قبل از تاسیس بیس کمپ، جیسون و هم بنیانگذارانش جاهایی کار می‌کردن که مسولیتشون مدیریت چندین پروژه بود و هیچوقت نمی‌تونستن اپلیکیشن مناسبی برای این کار پیدا کنن، پس اپلیکیشن خودشون رو ساختن.

فراید درباره همین موضوع می‌گه، نه نیازی به گروه‌ها فکری بود نه مطالاعات بازار و نه هیچ واسطه‌ای، ما احساس کردیم که یه چیزی می‌خاره و صرفا اون رو خاروندیم.

اگه محصول یا سرویسی رو معرفی کنی که قراره یکی از مشکلات خودت رو حل ‌کنه، به سرعت می‌تونی متوجه بشی که به درد می‌خوره یا نه.

جیسون می‌گه اگه تو کسب و کاری رو راه‌بندازی که قرار باشه مشکل یه نفر دیگه رو حل کنه مثل این می‌مونه که دايما توی تاریکی شلیک کنی، اما وقتی مشکل خودت رو بخوای حل کنی، چراغ‌ها روشن می‌شن و تو دقیقا می‌دونی که جواب سوال چی‌ باید باشه.

حل کردن مشکل خودت به تو اجازه می‌ده که سریع‌تر و موثرتر تصمیم بگیری؛ در طول مراحل اولیه راه‌اندازی یه کسب و کار، گرفتن تصمیمات، همون فرایند پیشرفت هستن و هر کدوم از اونا مثل اجری توی بنای نهایی تو می‌مونن.

حالا ممکنه فک کنی که برای حل مشکل خودت به منابع زیادی نیاز داری اما واقعیت اینه نه! چونکه به چیزهایی به مراتب کمتری از اونچه فک می‌کنی نیاز داری.

وقتی که بیسکمپ داشت اولین نرم افزار خودش رو می‌ساخت، از کمترین بودجه ممکن استفاده کرد و تو زمانی به مراتب کمتر از مدت پیش بینی شده‌شون اونا یه فضای کاری مشترک برای خودشون دست و پا کردن.

اونا فقط یه دونه سرور خریدن تا برای لانچ نرم افزار برای چند ماه کافی باشه،

اونا کسی رو برای پشتیبانی از مشتری‌ها استخدام نکردن و خودشون تک تک ایمیل‌های مشتری‌ها رو جواب می‌دادن، البته اونا تا ۳۰ روز بعد از رو نمایی از نرم‌افزارشون مشتری‌ای نداشتن و از اونجایی که برنامه‌ریزی شون رو به صورت ماهانه جلو می‌بردن می‌تونستن تشخیص بدن که مهم‌ترین مشکلاتشون برای حل کردن تا ۳۰ روز اینده چه چیزی خواهد بود.

چیزای زیادی هستن که کارآفرین‌ها فک می‌کنن برای شروع کسب و کارشون به اونا نیاز دارن که میشه می‌گفت بیشتر اونا رو میشه توی این دسته‌ها جا داد:

 

 

خوبه که داشته باشیمشون!

 

یا

باید داشته باشیمشون دیگه!

اما هچیکدوم اونا:

اگه نباشه نمی‌شه!

نیستن.

مطمئنا اینکه تو نقطه شروع کسب و کارت یه متخصص ام بی ای داشته باشی خیلی عالیه اما به این فک کن که اگه به گوگل و یه سری منابع قابل اعتماد دسترسی داشته باشی که بتونی برای حل مشکلاتت روی اونا حساب کنی چطور؟

این خیلی فوق‌العاده‌ست اگه بتونی از کار فعلیت استعفا بدی تا بتونی روی ایده‌هات کار کنی اما به این فک کن که اگه صب یه ساعت زودتر بیدار شی یا شب یه ساعت دیرتر بخوابی چی؟ یا وقتی بقیه مشغول دیدن تلویزیونن روی ایده‌هات کار کنی؟

این خیلی عالیه که یه سرمایه خارجی یا کلی اسکناس اماده برای کارت داشته باشی اما اگه همه چیز رو ارزون شروع کنی چی؟

مثلا از خونه کار کنی و اپارتمانت رو به عنوان دفتر موقت کارت قرار بدی، یه فروشگاه انلاین رابندازی قبل اینکه بری یه مغازه کنار خیابون باز کنی، وب سایت خودت رو با یه نرم‌افزار ارزون قیمت بالا بیاری به جای اینکه یه کدنویس گرون قیمت استخدام کنی و اینکه، اینم خیلی شگفت انگیزه یه بیزنس پلن داشته باشی، اما نظرت چیه به جای نوشتن بیزنس پلن اون زمان رو بذاری و مشکل فعلیت رو حل کنی؟

یه محصول بسازی و به حداقل ده نفر بفروشیش؟ کل نکته اینه که برای شروع یه کسب و کار به خیلی کمتر از اون چیزی که تصور می‌کنی نیاز داری.

یه برگه کاغد بردار و همین الان هر چیزی که فک می‌کنی برای شروع یه کسب و کار موفق بهش نیاز داری رو روی اون بنویس. چه منابعی، چه تجهیزاتی، چه مهارت‌هایی و … بعد به لیستت دوباره نگاه کن و درباره هر ایتمش از خودت بپرس:

آیا برای شروع من واقعا به این یکی نیاز دارم؟ ایا می‌تونم با کمتر هم شروع کنم؟

حالا که شروع کردی به حل کردن مشکلاتت اونم با کمتر از اون چیزی که اول کار توی ذهنت داشتی، لازمه که از خودت بپرسی:

وقتی من مشکلات رو حل کردم و راه حل خودم رو ساختم، قراره کجای مارکت قرار بگیرم؟

جواب؟

 

 

بخش دوم، یعنی اماده نبرد شو

 

کافی شاپی توی امریکا به نام Dunkin Donuts خودش رو به عنوان یه ضد استارباکس معرفی می‌کنه. اونا تمام تلاششون رو می‌کنن تا بگن که چطور و تا چه حد ضد استارباکس هستن.

اونا افتخار می‌کنن که برای سایز لیوان‌هاشون مثل استارباکس اسم‌های فانتزی نمی‌ذارن، حتی یه وبسایت به نام Dunkinbeatsstarbucks.com دارن که توی اون مشتری‌ها می‌تونن برای هم کارت تخفیف‌هایی بفرستن که روش مثلا نوشته شده: هیچ دوستی به دوست خودش اجازه نمی‌ده که استارباکس بخوره!

کمپانی آئودی، که یه کمپانی تولید ماشین‌های لوکسه خودش رو به عنوان شرکتی ضد کمپانی‌های قدیمی‌تر ماشین‌های لوکس معرفی کرده و همیشه تمام تلاشش رو می‌کنه تا برندهایی مثل لکسوس و مرسدس رو مسخره کنه.

توی یکی تبلیغات اخیرشون مردی رو نشون می‌دادن که با فروشنده ماشین درباره روندن یه ماشین با شیشه‌های ضد دید صحبت می‌کرد، فروشنده‌ها بهش گفتن که مهم‌ترین چیز اینه که از پشت شیشه قابل تشخیص نباشه و بهش ماشینی رو پیشنهاد دادن، مرد سرش رو پایین اورد و تصویر ماشین رو دید که یه لکسوس بود.

 

 

مرد گفت : بذار ببینم چی میشه و بعد سوار ائودی خودش شد و رفت!

 

دانکن دوناتز و آئودی از قصد با برند‌های محبوب دیگه شروع به دعوا کردن تا خودشون رو به عنوان الترناتیو‌های جدید مطرح کنن. جیسون فراید می‌گه:

اینکه ضد یه چیزی باشی یکی از راه‌های عالی برای اینه که خودت رو تمایز بدی و برای خودت دنبال کننده جذب کنی. مردم عاشق دعوان. اونا تو دعوا جهت‌گیری می‌کنن.

اینجا شاید این به ذهنت بیاد که توی قسمت قبل گفتیم که باید بتونی با کمترین هزینه ممکن شروع کنی و خب اینجوری خیلی سخت میشه که بخوای با رقبای گردن کلفت دربیوفتی. جواب اینه که باید بتونی مسیر خودت رو رهبری کنی.

کافی‌شاپی توی نیویورک هست که چهارتا اپشن به تو می‌ده:

قهوه داغ
قهوه سرد
اسپرسو
و اسپرسو با شیر
این رویه مینیمالیست اونا برای خودش یه رویه ضد کافی شاپ‌های دیگه توی نیویورکه. پیشنهاد کمتر اما کیفیت بالاتر! قهوه‌های سرد اونا جزو بهترین قهوه‌هایی که ممکنه توی امریکا بخورید.

 

 

استراتژی شما باید این باشه که ببینید جریان‌های غالب توی بازار دارن برای مشکلات چه چیزی رو پیشنهاد می‌دن

 

بعد تصمیم بگیری که تو چه چیزهایی رو می‌تونی به بهترین شکل انجام بدی و دیگه چیزای دیگه رو بذاری کنار. مثلا اگه می‌خوای توی یه کانال یوتوب کتاب پیشنهاد بدی، می‌تونی کتاب‌های کمتری رو انتخاب کنی ولی با کیفیت بیشتر خلاصه‌شون کنی.

لازم نیست همه کتاب رو بگی فقط کافیه پیام محوری اون رو در کنار سه یا چهار ایتم مهمش بگی.

وقتی انتخاب می‌کنی که پیشنهادات رو کم‌تر کنی یعنی داری روی جزییاتی تمرکز می‌کنی که قطعا افرادی اونا رو دوست خواهند داشت.

این کار، کار سختی خواهد بود اما مطمئنا ارزش اصلی تو رو نشون خواهد داد که به راه‌حل تو شخصیت می‌بخشه و بهش اجازه می‌ده که توی مارکت جدای از بقیه بایسته.

در پایان، بعد از پیدا کردن یکی از مشکلات خودت که می‌خوای حلش کنی، سعی کن اول با کمترین هزینه ممکنه اونو حلش کنی و بعد جرات اینو داشته باش که دعوا راه بندازی و مسیرت رو جلو ببری، اینجوری شانس بالایی خواهی داشت که یه کسب و کار سودده و در عین حال با تداوم داشته باشی که بهش افتخار کنی. این پیامیهکه جیسون فراید توی کتاب بازانجام سعی داره به ما منتقل کنه.

 

لطفاً نظرها، پیشنهادها و پاسخ خود را با ما و سایر همراهان آکادمی نسیم سبحان در بخش نظرات (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.

دیدگاه خود را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.